2794
سلام پیشاپیش از اینکه برام وقت میذارید بینهایت ممنونم و معذرت میخوام از توضیحات زیادم. من و همسرم 8ساله که همدیگه رو میشناسیم و 7ساله ازدواج کردیم، ایشون ترک هستن و من فارس. تحصیلاتمون هم دانشجوی دکترا هستیم و اختلاف سنی دو سال. ما تقریبا هیچ مشکلی حادی از ابتدای آشناییمون نداشتیم به جز یک مورد، و اون هم غیرتی بودن ایشون هست. از اول دوستیمون هم کاملا مشهود بود ولی من میذاشتم به حساب ترک بودن و درونگرا بودنشون و بخاطر همه ی خوبیهایی که داره ندید میگرفتم، ولی چند مرتبه ای این غیرتی شدنها جلوی روی خانوادم بود (مثل کتک زدن شخصی که به من تو خیابون دست درازی کرد و مثالهای شبیه همین). همین باعث شد خانوادم بارها از من بخوان همسرم رو پیش مشاور ببرم، ولی وقتی باهاش صحبت میکردم درمورد مشاور رفتن بیشتر عصبانی میشد و میگفت اگه تو خانواده ی شما از این مسایل میگذرید پس بی غیرتید، من غیرت دارم. (یه نکته اینکه همسرم سالهاست در زمینه ی روانشناسی و روانکاوی مطالعه داره و همین باعث اعتماد به نفسش شده. حتی من چند باری پیش مشاور رفتم ولی وقتی خواستم راهکارها رو بهش بگم شروع کرد به پیشگویی کردن درمورد راه حل مشاور؛ و آخر سر میگفت آره میدونم اینا همه راهکارای فروید و لکانه و... در هرصورت نمیپذیره که نیاز به درمان داره و مشکلی تو خودش نمیبینه) این رو بگم که همسرم خیلی مهربون و مسئولیت پذیره، خیلی باهوشه، مودبه، فوق العاده با شخصیت، با احساس و دلرحمه، به هیچکس بی احترامی نمیکنه، خیلی اهل مطالعه ست و ... ولی ظاهرا از اینکه من شخصیت شیطون و برونگرایی دارم راضی نیست. ولی من نمیتونم شخصیتم رو عوض کنم چون اینطوری بار اومدم، دست خودم نیست که شلوغ و پرحرفم، اگه تو جمعی ساکت باشم همه فکر میکنن کسالت دارم (با اینکه بعد از ازدواجم خیلی تغییر کردم و بارها اقوام و دوستان اینو با ناراحتی به همسرم گفتن)، با وجود اینکه رعایت حریمهارو میکنم و همیشه سعی میکنم حس حسادتش رو تحریک نکنم ولی همیشه چیزی برای ایراد گرفتن پیدا میکنه. جالبه که همسرم همیشه میگه یکی از ویژگیهای عجیب و مثبت تو اینه که حاضر جوابی . ولی در عمل نظرش جور دیگه ست. گاهی احساس میکنم اون منو به دید یه پرنده ی سخنگوی خوش رنگ و رو میبینه که فقط باید تو قفسش باشم و با آدمای دیگه حرف نزنم. ما خارج از ایران زندگی میکنیم و همسرم هم عقیده ی مذهبی نداره، ولی من بخاطر فرهنگ خودم یه سری حد و حدودهایی برای پوششم قائلم (مثل بسته بودن یقه و اینجور مسایل)، با این وجود باز هم همسرم در مورد لباسم نظر میده. یا مثلا به صحبت کردن من با آقایون خیلی حساسه. من رشته م مردونه ست و چندین ساله تو این رشته کنار آقایون درس خوندم، واقعا از نظر من هیچ مرد و هیچ دوست و هم صحبتی بهتر از همسرم برای من نیست و واااقعا دختری نیستم که به هیچ مردی باج بدم (باور کنید انقدر سرسنگین رفتار میکنم که گاهی احساس میکنم زنانگی یادم رفته). ولی با این حال گاهی بدون هیچ علامت هشدار دهنده ای، جلوی همه قهر میکنه و میره، و تا چند روز حرف نمیزنه، وقتی با اصرار من به حرف میاد دلایلی رو عنوان میکنه که احساس میکنم این حرفها از دهن یه پسر بچه داره بیرون میاد. مثلا آخریش همین چند روز پیش با دوستامون بیرون بودیم، یکی از آقایون از من یه سوال آشپزی پرسید منم خیلی معمولی جواب دادم، ولی دیدم همسرم صورتش عصبانی شده. بعد هم طبق معمول قهر کرد و رفت، دیشب وقتی بعد از چند روز به اصرار من حرف زد گفت: "تو میدونی من از فلانی خوشم نمیاد، چرا جواب سوالشو دادی؟" من باید چیکار کنم؟ باید کلا با کسی حرفی نزنم مگر اینکه همسرم اجازه بده؟ باور کنید به شدت اعتماد به نفسم رو از دست دادم، من دختری بودم که از بچگی تا زمان لیسانس امور فوق برنامه ی مدرسه و دانشگاه رو با انگشت کوچیکه م میچرخوندم! تو هر جمعی شمع محفل بودم! ولی الان برای یه حرف زدن معمولی تو جمع زبونم دچار لکنت میشه، اخیرا زیاد پیش اومده که کلمات رو اشتباه گفتم یا صدام میلرزیده وقتی خواستم یه حرف ساده بزنم. حتی وقتی بهش میگم مگه من تاحالا کوچکترین لغزشی کردم که بد دلی؟ میگه من به تو هیچ شکی ندارم، مشکل من دیگرانن. خب چرا باید تاوان بدبینی همسرم به دیگران رو من پس بدم؟ تا همینجا هم با خیلی از آدمها بخاطر همین بدبینی رابطه نداره، ما که نمیتونیم دور خودمون حصار بکشیم، ما داریم تو اجتماع زندگی میکنیم، باید با آدما روبرو شیم تا مهارتهای اجتماعی رو یاد بگیریم، همه چیز رو که تو دانشگاه و محل کار آدم یاد نمیگیره... گاهی احساس میکنم روحم مث یه بچه ست که داره کتک میخوره، چون احساس میکنم شخصیتم برای همسرم عزیز نیست، میخواد این شخصیت رو با تحقیر کردن بکشه. باور کنید باهم زیاد درموردش حرف زدیم ولی اون نمیپذیره که مشکلی داره، آخر همه ی بحثها چنان مثالهایی میزنه که بیشتر تحقیر میشم و ترجیح میدم درموردش حرفی نزنه. خواهش میکنم هر راه حلی مد نظرتون هست یا هر تمرین و کتابی بفرمایید، با جان و دل انجامش میدم چون باید این مشکل رو حل کنم. بازم ازتون ممنونم که متن طولانی منو تحمل کردید و برام وقت میذارید.
پاسخ مشاور
با سلام راه حل قطعی برطرف شدن بدبینی، شرکت در جلسات روان درمانی طولانی مدت است تا ریشه های بدبینی، احساس حقارت، احساس ناامنی و بی کفایتی همسرتان شناسایی و با حوصله و در زمانی نسبتاً طولانی درمان شودو ممکن است استفاده از دارو هم لازم باشد.زیرا میگویید از اول این مشکل با او بوده است....یعنی کاری از دست شما برای تغییر او ساخته نیست...بدبینی میتواند از اعتماد به نفس پایین و قبول نداشتن خود نشأت بگیرد. فرد بدبین چون در اعماق ناخودآگاه خود فکر می کند فردی دوست داشتنی نیست یا آن قدر ویژگی جذاب ندارد که برای دیگران جالب توجه باشد، دائم در حال مقایسه خود با دیگران و دور کردن رقیبان از صحنه و نگرانی برای از دست دادن آدم هایی است که دوستشان دارد. اگر به هیچ عنوان راضی به آمدن پیش روانشناس نیست خودتان حضوری پیش روانشناس بروید و از او برای راضی کردن همسرتان کمک بخواهید شاید مدتی زمان ببرد ولی نا امید نشوید موفق باشید

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha
پرسش ها و پاسخ های مشابه

سلام. پیشاپیش ممنون از وقتی که میذارید. میخوام بدونم استرس و ساعات کاری طولانی همزمان با بارداری چه

پاسخ سلام دوست عزیز نکته ای که در اخر بهش اشاره کردید نکته مهمیه .شما در کشور دیگری زندگی میکنید وبه خانواده دسترسی ندارید 7سال از ازدواجتون گذشته وهنوز اقدام نکردید که باید مشاوره قبل از بارداری داشته باش...

سلام، پیشاپیش از پاسخ شما ممنونم من ب تازگی و در طی بررسی های پیش از بارداری متوجه فیبروم 7 سانتی شد

پاسخ سلام اینترامولال نازایی نمیده ولی امکان تغییر شکل رحم وجود دارد اما بارداری امکان پذیر است تنها کمی باید زودتر اقدام شود چون احتمال ایجاد میوم های بیشتر وجود دارد