سلام
من و همسرم مدت ۴ سال قبل از ازدواج رابطه داشتیم و خانواده ام اجازه ندادن ازدواج کنیم و من مجبور شدم به کس دیگری ازدواج کنم و از همسر سابقم به دلایل زیادی مثل دزدی ، خیانت، بی مسئولیتش و...جدا شدم.
بلافاصله همسرفعلیم که قبلا هم عاشق هم بودیم اومد خواستگاریم و ازدواج کردیم. الان حدود ۶ ماه هست که عقد کرده ایم.
به محض ازدواج روزی که آمده بود خانه ما پیش من، شاهد پیامی از طرف خانومی به نام مستعار س شدم که نوشته بود چرا جواب نمیدی برو به کارای واجبتر از من برس. که بعد از کلی دعوا شوهرم گفت این خانوم دوستمه و توی مدت زمانی که تو نبودی من به این خانم و شوهرش که دوست صمیمیه خیلی نزدیک شدم و درد نبودنت رو تسکین میدادن واسم و اکثر اوقات با اونا بودم.ناهار یا شام اونجا میخوردم و اگه خانومه چیزی ازم میخواست مثلا برای بچه هاش یا خریدای خونه براش میخریدم و رابطه ی خاصی با این خانوم نداشتم و ندارم و اگرم الان این پیامو داده به خاطر این بوده که من بهشون گفتم من اومدم پیش تو وقرار بود عکس ماشینت رو براشون بفرستم که قصد خریدشو دارن و چون عکسو نفرستاده بودم و جوابشو نمیدادم این پیاما رو داده.
از طرفی همون لحظه که گوشیشو چک میکردم شاهد پیام هایی از خانوم دیگه ای به نام مستعار ز شدم که توی وات ساپ بهش داده بود و چت کرده بودن باهم و من حتی نمیدونستم که شوهرم وات ساپ داره و ... به من گفت من با این خانوم رفیق شده بودم قبلا و از همین راه پیشم یه گردن بند طلا داره و اونو میخواد به همین دلیل نمیتونستم ارتباطمو قطع کنم پولشو میدم و تمام میشه.
ازهمون روز بهش بی اعتماد شدم و مدام کنترلش میکردم و مدام بحث داشتیم تا جایی که گفتم تو با خانم س ارتباط داری و بریم پرینت بگیریم از خطت اگه راست میگی اونم همون روز تهدید کرد حالا نشونت میدم.
گذشت و ما همچناااان بحث داشتیم تا اینکه تصمیم گرفتم تلگرا مشو حک کنم تا شَکّم برطرف شه و دیدم بله با خانوم س ارتباط چتی داره.(من فقط یه نصفه روز حک کردم و توی این مدت پشت سرهم چت میکردن ناگفته نماند شب قبلش من حسابی باهاش بحث کردم به خاطر مسائل قبلی)
بعد که بهش گفتم این چت ها چیه گفت یادته اون روز تهدیدت کردم الان عملی کردم.
باز چند وقتی گذشت تا اینکه دیدم یه گوشی مخفی داره و با همون خانوم ز چت میکرده و وقتی باز بهش گفتم ، گفت ببخشید بخدا من خیلی بهش بدهکار بودم همون دفعه ی قبل هم که دیدی میخواستم بپیچونمش و پولشو ندم ولی رفته بود دم خونتون و میخواسته بود همه چیا به بابات بگه منم مجبور شدم باهاش بچتم تا کم کم پولشو جور کنم و تا الانم تقریبا نصف بیشترشو بهش دادم و نمیخواستم بفهمی تا خودم پولشو جور کنم و بهش بدم و کلا این قضیه تموم بشه. الانم باقی پولشو جور میکنم میدم به خودت برو بده بهش.
الانم توی این زندگی من موندم و یه دنیا بی اعتمادی و عشق سرشار به همسرم و رسما احساس میکنم افسردگی شدید گرفتم و اصلا امیدی به زندگی ندارم. خیانت همسرم داره منو ذره ذره آب میکنه همش حس میکنم اون فرد خیانت کاری هست.
چیکار کنم چه طور بهش اعتماد کنم؟ هر ثانیه توی ذهنم فقط به اون اتفاقات فکر میکنم.
عشق همسرم به من اینقدر زیاد بود که زبانزد همه حتی هم محلیاشه که حتی با وجود اینکه من باهاش ازدواج نکردم و بعد از ازدواج بافرد دیگه و طلاقم باز با آغوش باز اومد باهام ازدواج کرد،نمیدونم اون عشق رو باور کنم یا خیانت هاش رو.
تو روخدا کمکم کنین.
در ضمن هرچی به همسرم میگم بیا بریم مشاوره نمیاد چون نمیخواد آبروش جلو مشاور بره.
اطلاعات تکمیلی
سن۲۱جنسیتزنشغلخانه داروضعیت تاهلمتاهل
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید