سلام خسته نباشيد
من ٧سال هست كه با همسرم ازدواج كردم .ازدواج ما كاملا عاشقانه بود قبلشم خيلی همديگرو دوست داشتيم اوايل ازدواجمون همسرم خيلی رفيق باز بود اين موضوع منو خيلی عصبی ميكرد دوران نامزدی يه پيام ديدم تو گوشيش كه اونو بهم ثابت كرد كه گوشيش دست دوستش بود و اون شخص با دوستش چت ميكرد بعد ازدواج دوباره توو تلگرامش پيام ديدم اونم مشخص شد كه يكی از دوستان دوران دانشجويش بود و دو بار ديگم توو گوشيش پيام ديدم ولی اين بار خودش گفت كه اشتباه كردم و يه تماس ٣ روزه بود كه پرينت گرفتم ديدم بله مدتش كم بوده آخرين موردی كه ازش ديدم همزمان من بچمو از دست دادم شرايط روحی داغونی داشتم. سيگار ميكشه هر بار بهم ميگه كنار ميزارم اما نميزاره
مسئله بعدی خانوادش هستن .همسرم پدر و مادر نداره چند تا برادر و يه خواهر داره يه جاری دارم كه خيلی حسود و دروغگو هستش وضعيت ظاهری ما خيلی با هم متفاوت هستش از هر لحاظ از من خيلی پايين تر هست من آدم صادقی هستم نميتونم دروغ بگم و دلمم نميخواد دروغ بشنوم مشكل بزرگی كه دارم ميخوام يعنی ميخواستم به همه و بيشتر به خواهر شوهرم ثابت كنم اين که پشت سرم حرف ميزنه ،حرفايه خيلی بدی هستش همش از دروغه كه شخصيت منو خورد كنه با اتفاقاتی كه برام افتاد خيلی حساس شدم به اين موضاعات و اين آدم .خواهر شوهرم هر بار باهاش صادقانه حرف زدم گفتم اين داره اين كارا رو ميكنه حرفا رو ميزنه دروغ هايه اونو با واقعيتهای من عوض نكرد . فاصله گرفتنو انتخاب كردم اما حرفا و بد و بيراه هايه كه بهم گفتنو نميتونم هضم کنم لطفا كمكم كنيد از اين حالت بد راحت شم
اطلاعات تکمیلی
سن28جنسیتزنشغلدانشجو كارشناسی ارشد وضعیت تاهلمتاهل
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید