باسلام.
من 29 سالمه و لیسانس دارم.
قبل از ازدواجم بسیار فعال بودم، تدریس میکردم، ورزش میکردم، عضو هلال احمر بودم و خلاصه خیلی فعالیت داشتم. از وقتی نامزد کردم نامزدم همش توی ذوقم میزد، تو هیچکدوم از چیزایی که من دوست داشتم و ذوق برای انجامشون داشتم همراهم نبود، عشقش فقط خوردن و خوابیدن و رابطه. ولی من بازم تسلیم نشدم و راه خودمو رفتم. اما از وقتی که باردار شدم یهو تمام فعالیت هام تعطیل شد. یهو منزوی شدم. یهو تمام ارتباط احتماعیم شد فقط دو خانواده خودم.
از وقتیم پسرم بدنیا اومد از بس سر شیر خوردن بچه بین خانواده ها اختلاف بود من بشدت عصبی شدم.
هرچیم بزرگتر شد کمتر تونستم برم از خونه بیرون. الان آنقدر عصبی هستم که دلم میخواد مثل دیوونه های زنجیری خودمو بزنم. توی سرم و صورتم میزنم درصورتی که من معروف بودم به دختر آروم، الانم بشدت از بچم متنفرم و دلم نمیخواد اصلا داشته باشمش. دلم میخواد یا خودمو بکشم یا بچه رو. حتی یه خرید روسری هم نمیتونم برم. همه چی از خودم دریغ شده، شدم مرده متحرک. شوهرم و خانوادشم بد دهن هستن. شوهرم با رفتارهاش بچه رو عصبی و جیغ جیغو کرده ولی خانوادش منو مقصر میدون. پسرمم از صبح که پا میشه همش میچسبه بهم و نمیزاره هیچکاری کنم. همش نق میزنه. طوری که دلم میخواد بلندش کنم بکوبمش توو دیوار.
میترسم آخر یه کاری دست خودم بدم با این احوال داغونم.
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید