سلام عرض میکنم خدمت مشاورین محترم سایت. من خانمی ۲۱ساله هستم که ۶ساله ازدواج کردم و یک فرزند ۴ماهه دختر دارم من با خانواده شوهرم بخاطره بی احترامی هایی که تا الان بهم کردن مشکل دارم مثال:وقتی حامله بودم و به خونشون رفتم برای عید دیدنی خیلی از دست شوهرم ناراحت بودم و خواستم با خانواده ش در میون بذارم ولی اونا پشت پسر خودشون دراومدن و منو با گریه و دعوا از خونه رفتم .مادرش تا دم در هم بد و بیراه بارم کرد از طرفی چهار ماه پیش سزارین کردم و اونا هیچکدوم پیش منو دخترم در بیمارستان که نیومدند نوه شون رو ببینند هیچ تا چندماه بعدهم نیومدند یعنی حتی دوست نداشتند نوه شون هم ببیند بعد از ۳ماه و نیم پدرش تنها بلند شد اومد یه کادو کوچک آورد یه گوشواره ۱۰۰تومنی که از رنگ قرمزش و چرک گوش که بهش چسبیده بود مشخص بود استفاده شدست ۳برادر که هیچکدوم نیومدن مادرشم نیومد به منو بچم و شوهرم بی احترامی کردن ولی خداییش شوهرم هیچی برای هیچکدومشون کم نمیذاره بقیه برادراش رند هستن و مثل شوهره من ساده نیستن خانواده ش خیلی ازش سواستفاده میکنن حالا با همه این اوصاف شوهره من خانواده شو هرچقدرم بد دوست داره و به من میگه بیا بریم خونشون منم میگم جایی که به منو دخترم احترام نمیذارن نمیام اونم خیلی بی منطق منو مقصر میکنه که تو اینجوری و تقصیره خودته من تا حالا هیچ بی احترامی بهشون نکردم با اینکه اصلا تو زندگی بهمون کمک نکردن با وجود اجاره خونه و خرج بچه و زندگی و قسط و بدهی که بخاطره بابام دچارش شدیم .بدبختیه من یکی دوتا نیست که بابای من یه آدم خودخواه و بیخیاله توی سن ۱۴سالگی شوهرم داد به این دلیل که یه نون خور کم بشه بهم جهاز نداد سیسمونی برای دخترم نداد با اینکه وضعش خوبه رفته ماشین صفر خریده ۳۰تومن ولی ما رو راضی نکرد به دخترم هدیه نداد داداشم شهریور عروسی کرد به اونم هیچی نداد حتی شاباش هم خوده داداشم ۱تومن گذاشت تو جیبش بندازه آبرو خودش نره جلو مهمونا داداشمم با وام عروسی کرد من توی حاملگی بخاطره سقطی که قبل کردم و توی این حاملگیمم ۳ماه لکه بینی و خونریزی داشتم استراحت مطلق بودم نمیذاشت مادرم بیاد پیشم کلا پیش مادربزرگمم که بیچاره سکته کرد و تو خونه افتاده هم نمیذاره بره برا زایمانم نذاشت بیاد بعد زایمانم با وجودی که سزارین کردم نذاشت بیاد یبار پنهانی مامانم اومد که بابام اومد جلو در و همسایه دعوا راه انداخت ولی با وجود اینا هنوز خیلی رو داره به شوهرم زنگ میزنه میگه فلان چیزو میخوام شوهرمم براش میگیره میبره!بابام سواستفاده میکنه از شوهرم هرچیزی میگه بگیر و پولشو نمیده چون شوهرم تعارف میکنه یبار به شوهرم گفت برنج بخر شماره کارت بفرست بریزم به حسابت همین که شوهرم شماره کارت فرستاد بعد یه طومار فحش فرستاد که تو عاجزی نمیتونی بخری و هزار فحش....واقعا انگیزه شوهرم از اینکه بازم به اینجور آدم های اطرافمون احترام میذاره رو نمیفهمم به بابام پیام دادم که آرامش مونو بهم نزن هیچی ازت بهم نرسید مزاحممون نشو یه پیامایی بهم داده که ....واقعا گیر افتادم تو این زندگی حالا مشکل اصلیم اینه که شوهرم با بی منطقی منو مقصره همه اینا میدونه این عذابم میده و هر روز گریه میکنم چطوری شوهرمو قانع کنم وقتی همش باید کارهای اونارو گوشزد کنم و نمیخواد که بفهمه و خودشو زده به اون راه دلم برای دخترم میسوزه که هر روز باید شاهد دعوای ما باشه و دیونه میشه تو روخدا راهنماییم کنید توی شهری زندگی میکنم که روانشناسم نیست برم پیشش شما تاجایی که میشه بهم کمک کنید دارم دیوونه میشم زندگیم جهنمه
پاسخ سلام و وقت بخیر علت دلخوری یا مشکل همسرتون با خانواده شما چی هست؟ بهتر هست پیدا کنید چرا نمی گذارند شما بیرون برین به جای اینکه خودتون توی ذهن تون درگیر باشید و فکرهایی بکنید که منجر به حس منفی نسبت ...
پاسخ دوست عزیز سلاماختلافات مذهبی یکی از زمینه های حساس در روابط زناشویی هستش و همواره توصیه میشه اگر در زمان جلسات آشنایی دختر و پسر به این تفاوتها و اختلافات پی بردند با تامل بیشتری در مورد ازدواج پیش بر...
فاش کردن اختلافات خانوادگی توسط همسرم
پاسخ سلام عزیزم. همسرت رفتار آزار دهنده ای داره و ناراحتیت قابل درک هست. آیا ایشون تمام دعواهای زوجی شما رو به والدین میگن؟ دعواهایی که منجر به آشتی میشن رو هم میگن یا فقط وقتی احساس بن بست می کنن با گفتن ...
پاسخ با سلام بله این موارد جزو انحرافات جنسی است. اگر تا کنون ازدواج نکردید تا زمان درمان ایشون ازدواج نکنید.
سلام خانم سلیمانی ممنون از پاسخ کامل شما کاش میشد پیش شما حضوری رجوع کرد شما خیلی دقیق مشکلات منو و همسرمو و اخلاقیاتش رو شرح دادید عین همون چیزی که هست همسر من اصلا توانایی نه گفتن نداره تا حالا صد بار خودم بهش گفتم ولی انگار نهادینه شده توی وجودش حرف همه رو گوش میده و وقتی برای خودمون نمیزاره این یک معضل شده برای من باور کنید بدجور دلم شکسته از این زندگی از خانواده م از همسرم خیلی احساس تنهایی میکنم کاش لااقل شوهرم درکم میکرد نمیتونید تصور کنید از اینکه بالاخره یک نفر تونست درکم کنه و واقعیت رو بدون تعصب گیری بگه خوشحالم چون اینقدر که شوهرم اذیتم میکنه که گناهکارم داشتم دیوونه میشدم با اینکه دلیلی نمیدیدم بازم فکر میکردم واقعا مقصرم من جایی زندگی میکنم که دسترسی به متخصص ندارم و از اون گذشته شوهرم نمیاد که درمان بشه اگه امکانش هست شما کمکم کنید من پاسخ شما رو بهش نشون میدم خواهش میکنم شما بهش بفهمونید کارش اشتباهه و اینکه مقصر خانواده ها هستن نه من ممنونم از وقتی که گذاشتید خدا ازتون راضی بشه کمی دلم آروم شد😔
سلام وقت بخیر
خیلی ممنونم از حسن نیت شما خوشحالم که احساس بهتری دارید.
دوست عزیز موضوعی که در زندگی زناشویی وجود داره اینه که نمیشه یک طرفه به قاضی رفت. برای همین هم هست که در درمان زوج ها حداقل امکان می گویند هر دونفر مراجعه کنند.در مورد همسر شما همین طور هست ممکن ایشون هم حرفهای داشته باشند که نمی توانند به شما بگویند و یا یک سری مسائل وجود داره که شما در جریان آن نباشید پس به نظرم بهتره خودشون اگر تمایل دارند سوال جدید بپرسند. تا بتوانیم از منظر ایشون هم به مسائل نگاه کنیم. تا به امید خدا بتوانید به یک حرف مشترک برسید.