2794

اضطراب جدایی در کودک دوساله

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 167 بازدید

سلام وقت بخیر؛ عزیزم مشاورین اینجا زحمت کشیدن راهنماییم کردن و گفتن دختر دو سال و شش ماهه من در آستانه اضطراب جدایی هست (من کارمندم و دخترم بعد از نه ماه مرخصی زایمان من مهد میره و خودم میبرم و می آرم و مهدش رو هم دوست داره) و راهکارشون این بود که من هر روز پارک یا خرید ببرمش و حداقل نیم ساعت فقط و فقط باهاش بازی کنم ولی الان یه مشکلی پیش اومده دنیز از بودن با من اصلاااا سیرایی نداره یعنی تمام مدتی که از مهد بیرون میاد تمام وقتش رو دارم پر می کنم ولی بازم فقط به من چسبیده وقتی خونه ایم اشکال نداره یعنی چاره ای ندارم ولی عادت به گریه پیدا کرده وقتی یه چیزی رو ازش بچه ها می گیرن فقط گریه می کنه با صدا و اشک فراوانننن (البته تو مهد اینطور نیست جایی که من هستم اینجوریه) ـ واقعا آزار دهنده هست ـ از کنارمم جم نمی خوره تو جمع حتی پیش کسایی که می شناسدشون (مادرجون و عزیزجون و بابابزرگ و عمه و عمو و خاله و دایی) نمیره می خواد کناره من باشه همش . خسته شدم 

خونه گریه می کنه خودمو مشغول می کنم و توجه به گریش نمی کنم ولی تو جمع مخصوصا جمعی که بچه باشه این همش به من چسبیدنش و گریه کردنش باعث شده بگن دنیز فقط گریه می کنه باهاش بازی نکنین 

راهنماییم کنین که چیکار کنم ممنونم

پاسخ مشاور

مشاور روانشناسی کودک و نوجوان

 

سلامو وقت به خیر:

قبل از هر چیز از شما سپاسگذارم که تکنیک زمان کیفی را شروع کردید و همچنان ادامه می دهید.

با توجه به گفته ی شما در حال حاضر دختر شما در زمینه ی ارتباط برقرار کردن با شخص شما دچار مشکل می باشد شاید این عادت برخاسته از یک عادت غلط باشد. به این معنی که بر حسب اتفاق گریه کرده و به شما چسبیده و نا خود آگاه توجه شما را جلب کرده و کودک یاد گرفته که این رفتار منجر به پاسخ می شود.

پیشنهاد من به شما:

-تا برطرف شذن این مشکل معاشرت و رفت و آمدهایتان را کم کنید که هم در فضای خصوصی تر امکان اصلاح رفتار بیشتر است و هم بهتر است که اطرافیان در جریان مسایل تربیتی شما نباشند...

-وقتی قرار است برای کاری از او دور شوید از قبل به او آگهی دهید مثلا: دنیز من می خوام برم ظرفها رو بشورم تا من کارم تموم شه تو هم اینجا با اسباب بازیهات بازی کن من تو آشپز خونم و تو از اینجا می تونی من رو ببینی

-در مراحل اول فاصله را کم تعریف کنید و کم کم به آن اضافه کنید. مثلا در ابتدا شما در آشپز خانه و دنیز جلوی در آشپزخانه و کم کم به این فاصله نیم متر نیم متر اضافه کنید

-برایش زمان تعریف کنید. تا ده میشمرم و بعد میام بهت سر میزنم و با صدای بلند بشمارید. کم کم تعداد شمارش را هم زیاد کنید ....

-اگر گریه و بی قراری کرد فقط بگویید نه. می دو نم دوست نداری ازم جداشی اما لازمه که بهش عادت کنی. اگر دنبالتان به راه افتاد مجددا به جایش او را برگردانید این کار را طوری انجام دهید که به بازی تبدیل نشود که او بیاید و شما برگردانیدش بلکه قبل از بلند شدن و راه افتادنش با صدای بلند و قاطع بگویید نه بلند نشو بشین .

-بعد از این که در این شرایط موفق شدیدو کم کم افراد جدید را دانه به دانه اضافه کنید مثلا در حضور مادر بزرگ تمرین کنید بعد با پدر بزرگ و...

سربلند باشید مثل شمشاد

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha