اختلاف با شوهر

با سلام و خسته نباشین من 30 سالمه و همسرم 31 ساله و یک ساله عقد کردیم شوهرم آدم مهربونیه هوامو داره و میدونم دوسم داره از طرفی هم شر و شور و اجتماعی هستن و دوست زیاد دارن و میشه گفت رفیق بازن تو دوران نامزدی کاری کرد که من کم کم با دوستام قطع رابطه کردم و الان تقریبا دوستی صمیمی ندارم و اگه داشته باشم اینکه من باهاشون بریم برم و تفریح داشته باشم رو ندارم اینا رو بر این اساس میگم که تو دوران نامزدیمون من وقتایی که با دوستام قرار داشتم ایشون یا یه طوری برنامه ریزی میکردن که من نرم یا مخالفت میکردن که دیره تاریک میشه خطرناکه و بهونه هایی از این قبیل ولی خودشون با دوستاشون رابطه داره و من از یکی از دوستاش خوشم نمیاد بهش گفتم گاهی وقتا باهم اند و به من نمیگه البته اصولا تو هیچ زمینه ای به من نمیگن کجان و چیکار میکنه یا خیلی راحت میگه من با فلانی هستم با وجود اینکه میدونه من ناراحت میشم و حتی خونه دوستش شب میمونه و من نمیدونم چه برخوردی نشون بدم ناراحت باشم که فایده نداره بی تفاوت باشم؟

یه موضوع دیگه اینکه من تو این مدت نامزدی و عقد به شدت به ایشون وابسته شدم انگار هیچی جز ایشون واسم مهم نیست همه زندگیم شده شوهرم ناراحت باشه ناراحتم خوشحال باشه خوشحالم این وابستگی که بهش دارم باعث شده زیادی بهش محبت کنم و این محبت احساس میکنم انگار یطور وظیفه شده و دیگه اصلا شوهرم محبتم به چشمش نمیاد مثلا عین 4سال آشنایی و نامزدیمون من حتی اگه از دستش ناراحت بودم و مقصر ایشون بودن بهشون صبح بخیر و شب بخیر همراه کلامت عاشقانه میگفتم ولی شوهرم فقط جواب میده یعنی من هر کار بکنم فقط جواب میگیرم خودشون هیچ کاری نمیکنن الان دیگه شده وظیفه مثلا میرم سرکار و میام حتما باید بهش بگم اگه نگم دعوا میکنه و ناراحت میشه نمیخوام این روال ادامه داشته باشه همیشه تو همه چی توقع داره من پیشقدم بشم عذرخواهی میکنم حتی واسه هم آغوشی نمیشه واسش ناز کرد اگه بخوام یکم ازش فاصله بگیرم یا سرد برخورد کنم صدبرابر بدتر از من فاصله میگیره و سرد میشه لطفا راهنمایی کنین بگین چیکار کنم