2794

مشاوره قبل از ازدواج

84 بازدید 2 تبادل تجربه

سلام

من حدود 6 هفته اس با خواستگارم تلفنی صحبت میکنم چون ما دو تا شهر مختلف هستیم ایشون از اول به من ابراز علاقه میکرد و خیلی مصمم بود برای ازدواج با من بعد از مدتی که من کم کم داشتم بهش عادت میکردم گفتم در زمان دانشجویی من خواستگار سمج داشتم ولی هیچ وقت بهش اجازه ابراز احساسات یا صحبت ندادم (از روز اول بهش گفته بودم هیچ وقت تو رابطه ای نبودم) این قضیه هم ماله 6 سال پیش نمیدونم چرا انقدر براش مهمه میگه بهت اطمینان دارم اما این مسئله رو نمیتونم درک کنم  که چرا این مسئله یک سال باید طول بکشه و چرا تو با اون پسره برخورد  قاطعی نداشتی کلا رفتارش عوض شد خیلی چیزا براش کم رنگ شد ولی به قول خودش داره تلاش میکنه همون ادم سابق بشه ارتباطشو با من کم کرده نمیدونم من چه جوری باید بهش کمک کنم یاخودمو بهش ثابت کنم حتی بهش گفتم بیا همه چیز رو تموم کنیم ولی قبول نکرد

ایشون فوق لیسانس و حسابدار 34 ساله و همه امکانات رفاهی برای شروع زندگی رو دارند و در خانواده مذهبی بزرگ شدن

منم 27 ساله لیسانس و شاغل هستم

پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام دوست عزیز
یکی از پیشنهاداتی  که به افراد قبل از ازدواج داریم اینه که سعی کنید از روابط قبلی هر اطلاعاتی را به طرف مقابل ندهید فقط کلیات گفته شود
وقتی ایشان در 6هفته به شما ابراز علاقه داشتند بنظرشان خواستگاری که یکسال مصمم به ازدواج با شما بوده است حتما دلبستگی پشت این رابطه مطرح است  واگر فقط خواستگار بوده که نباید یکسال ادامه میداشته وسوتفاهماتی برایشان پیش آمده است
اگر این موضوع برای ایشان بقدری پر رنگ بوده که در رابطه با شما تاثیر منفی گذاشته است پیشنهاد دهید که باهم به مشاوره قبل از ازدواج بروید ودر ضمن خودتان هم از لحاظ اینکه چقدر تعصبات وحساسیتهایشان  میتواند در زندگی شما تاثیر داشته باشد را مدنظر داشته باشید
دوران نامزدی وقبل از ازدواج برای شناخت افراد با روحیات همدیگر است وبهتر است همه جونب را بسنجید
سعی نکنید در این ماجرا زیاد توضیح دهید ایشان باید حودشان بتوانند این موضوع را برای خودشان حل کنند اگر تصمیم گرفتید این رابطه را رسمی کنید حتما مطمئن باشید که این موضوع برایشان حل شده ودیگر در موردش با شما صحبت نخواهند کرد چرا که شک ریشه زندگی زناشویی را میسوزاند
موفق باشید

تجربه شما

login captcha

دوست عزیز

بحث یک انتخاب مهم و یک عمر زندگی کردن هست اینکه از هم دور هستید وامکان رفتن پیش مشاور را ندارید منطقی نیست اگر ایشان تمایل به این رابطه داشته باشند باید وقت بگذارند و به دیدار شما بیایند تا از نزدیک موضوعات رو بررسی کنید ودر مورد آن صحبت کنید

مکالمات تلفنی ان هم برای افرادی که از هم دور هستند همواره سوتفاهماتی رو به همراه داره 

موضوع بعدی که بهش اشاره کردید احساسی بودن ایشان وتمایلشان به رابطه عاشقانه هست 

اگر ایشان فرد مذهبی هستند ویک جمله شما که قبلا خواستگار سمج داشتید تا این حد برایشان سنگین بوده چطور انتظار دارند در دوران خواستگاری با شما در یک رابطه عاشقانه  باشند ؟؟

دوست عزیز جمله (من خیلی بهشون وابسته شدم چون اولین باره با یک پسر هستم برام سخت میشه) نشان از احساساتی شدن شما دارد که اجازه نمیدهد منطقی فکر کنید 

بهشون پیشنهاد بدید در شهر خودشون  به یک مشاور مراجعه کنند ودرگیری های فکریشان ودغدغه ذهنیشان را مطرح کنند 

همانطور که قبلا هم گفتم اگر میخواهید به این رابطه ادامه دهید باید اطمینان حاصل کنید که موضوع خواستگاری قبلی شما برای ایشان حل شده ودر اینده بابت این موضوع شما را سرزنش نخواهند کرد 

گویا شما ایشان را انتخاب کرده اید و دنبال راهکار هستید تا ایشان را به خود علاقه مند کنید 

شما نامزد نیستید و دوماه از اشنایی شما میگذرد که این صحبت ها  بیشتر برای آشنایی شما با خصوصیات ورفتارهای ایشان هست نه برای دوران عشق وعاشقی و نامزدی

پیشنهاد میدهم که موضع خود را تغییر دهید و شما هم به فکر شناخت ایشان باشید نه اثبات عشقی که نیاز به اصرار و پافشاری از طرف شما باشد 

ممنون خانم دکتر عزیز

مسئله ای که هست  ایشون ارتباطشون رو خیلی با من کم کردن و چون از هم دور هستیم امکان مشاوره در حال حاضر نیست  از حرف زدن با من طفره میره و در مورد هر مسعله ای صحبت میکنیم جز خودمون و ایشون همیشه مشغله های کاری رو بهانه میکنن من خیلی اذیت میشم از برخوردهای سردشون میگن همه چی درست میشه امید داشته باش.خودش میگه دارم حماقت میکنم  حماقتی که صد در صد در اینده پشیمون میشم من نمیدونم باید چیکار کنم منتظرش بمونم چطور میتونم بهش کمک کنم میگه علاقه ما برای شروع زندگی خیلی کمه خودش تلاشی برای ساختن دوباره این رابطه نمیکنه به من میگه به نظرت ما چیکار کنیم مثل قبل بشه 

ایشون ادم احساسی هستن و دوست دارن توی یک رابطه عاشقانه باشند 

خودشون هم میگن اگه من جای تو بودم نمیتونستم این رفتارها رو تحمل کنم واقعا من توی یک رابطه ای گیر افتادم که نمیدونم چی هست چه جوری هست من خیلی بهشون وابسته شدم و چون اولین بار هم هست که با یه پسر هستم خیلی برام سخته میشه لطفا راهنماییم کنید که چه طوری میتونم به  ایشون محبت کنم بهشون عشق و علاقه بدم خودشون میگن من میدونم تو منو دوست داری و دلت با منه