همیشه فکر میکردم عشق و عاشقی الکیه و من قطعا عاقلانه و منطقی انتخاب میکنم. من خودم اهل هیچگونه رابطه با جنس مخالف نیستم و واقعا برام مهمه طرفم مثل خودم باشه و به پاکدامنیش توجه بسیار میکردم. هیچکدوم از خواستگار های من توجه منو جلب نکرد تا به واسطه ی یکی از دوستان این اقا اومدن خواستگاری من از لحاظ اعتقاد و پاکدامنی کاملا بهشون مطمئنم اما مشکلم اینه من ماله یه شهر بزرگم اما اون از یه شهر خیلی کوچک و فکر میکنم خیلی باید بین دوشهر تفاوت فرهنگی باشه.و مشکل همین جا ختم نمیشه .من و خانوادم مسئله کار برامون اهمیت زیادی داره اما ایشون دانشجوی ارشدند و رشتشون هم بازار کار درستی نداره هرچند ایشون از هجده سالگی کاملا مستقل بودن و با کار های ازاد مخارج خودشون و تامین کردن و فعلا درامد 1/5میلیون دارن و حتی خودشون گفتن میدونن اصلا برا شروع زندگی خوب نیس.من هرقدر سعی میکنم از ذهنم خارجشون کنم نمیتونم.در ضمن من واجبات دین و کامل انجام میدم اما پوششم مانتویی و کاملا معمولیه اما خانواده ایشون چادرین و خود ایشون با این قضیه مشکل نداره.بگین چکار کنم بیشتر به اشنایی ادامه بدیم یا از فکرشون بیام بیرون.نمیدونم اصلا چرا ولی ته دلم دوستش دارم
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید