سلام
من ٢٤ ساله امه و همسرم ٣٢ ساله و ٤ ساله كه ازدواج كرديم همسرم ادم به شدت عصبي هست ضمن اين كه همه چيز رو به صورت كامل و بدون نقص ميخواد بعد از ازدواجم در ارتباط با دوستام و حتي فاميل محدود شدم چون كه همسرم اصلا اهل رفت و امد و اجتماعي نيست و هر بار كه بخوايم مهموني بريم و يا مهمون برامون بياد من شديدا استرس ميگيرم به خاطر رفتارهاش چون خيلي ركه و سرد برخورد ميكنه با طرف به حدي كه طرف مقابل متوجه رفتارش ميشه اين سردي رفتارش با خانواده من و حتي خانواده خودش هم هست و باعث ناراحتي شون مخصوصا خانواده من ميشه طي بحثي كه اخيرا داشتيم بهم گفت كه زندگي براش خسته كننده شده و نميتونه به عنوان يه شريك زندگي بهم اعتماد كنه و فكر ميكنه كه من همه حرف هاي زندگي مشتركمون رو به ديگران ميگم و اين كه منو باري روي دوشش ميبينه كه نميتونم هيچ كمكي بهش بكنم من ادم ضعيفي نبودم اما بعد از ازدواج تبديل به يه ادم متكي و بي اراده شدم كه علتشم خودش بود چون همه چي رو زير سلطه خودش گرفت حتي تو رابطه من با خانواده ام و صحبت تلفنيم با اون ها هم دخالت ميكنه من از محل زندگيم از خانواده ام دوره و تقريبا هر دو ماه يك بار ميبينمشون اما همسرم ميگه اولويت تو زندگي مشترك نيست و خانواده اته من تمام سعي و تلاشم رو ميكنم كه زندگي بهتري داشته باشيم و بهم اعتماد كنه اما بي نتيجه اس نميدونم چرا راجع به من اين طور فكر ميكنه در صورتي كه من ادم تو داري هستم و اصلا با خانواده ام راجع به زندگيم و مشكلاتم حرف نميزنم كه راجع به همسرم سوتفاهم پيش نياد و ناراحتي ايجاد نشه ما با هم فاميل هم هستيم و همسرم معتقده من تمام حرف هاي اين طرف رو به خانواده ام ميگم اما حرف هاي خانواده ام رو به اون نميگم ديد منفي نسبت به خانواده ام داره كه واقعا نميدونم دليلش چيه و فكر ميكنه من ميخوام ازش بكنم در صورتي كه من اصلا ادم اهل خريد و ولخرجي نيستم و خودشم اينو ميدونه حتي وقتي جايي ميخوام كادو ببرم استرس ميگيرم چون هر بار دعوا راه ميندازه كه تو به فكر تامين مردم هستي اصلا هيچ دركي از كادو دادن نداره و اين باعث خجالت منه اينم بگم كه هيچ مشكل مالي نداريم و كادو هم متعارف ميبرم در حدي كه طرف مقابل برامون اورده و تو خرجي خودمون هم خسيس نيست به هيچ وجه
واقعا تو رابطه ام دچار سردرگمي شدم ديگه نميدونم بايد چطور اعتمادش رو جلب كنم و ثابت كنم كه اشتباه ميكنه مخصوصا الان كه باردار هم هستم فشار خيلي زيادي بهم وارد ميكنه مدام از كثيفي خونه ايراد ميگيره در صورتي كه هر كس مياد خونه امون ميگه تميزه اما به نظر اون اين طور نيست گاهي واقعا تحملم تموم ميشه و با اين وضعيتم ميخوام كاري كنم كه راضيش كنه و رضايتش رو جلب كنم اما وقتي ميبينم نميتونم و كاري ازم برنمياد عصبي ميشم و گريه ميكنم احساس ضعف بهم دست ميده لطفا بگيد چيكار كنم ممنونم
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید