ادامه سوال:
ممنون از پاسخ کامل و خوبتون در مورد بددهنی همسرم. در ادامه همین موضوع ما الان سه روزه قهریم و از اونجایی که چند روز هم مهمان داریم این قهر حداقل چند روز دیگه هم طول میکشه. معمولا شوهرم وقتی کار اشتباهی میکرد زود برای آشتی پیش قدم میشد اما انگار خودشو خیلی حق به جانب دونسته که اینبار این کارو نکرده در ضمن من هم تا به حال چندبار سر همین موضوع کوتاه اومدم و حتی خودم برای آشتی پیش قدم شدن اما این بار چون اصلا درکش نمیکنم و بی دلیل شروع به بددهنی و دعوا کرد اصلا حاضر به اقدام برای آشتی نیستم. ضمنا این چند روز که قهر بودیم به نظرم حداقل پسرم کلمات زشت کمتری شنید. کلمات زشتی که شوهرم در حالت آرامش و مثلا به شوخی میگه و اصلا براش فحش محسوب نمیشه مثل کره خر، بیشعور، برو خونه ننت. شوهرم فرد تحصیلکرده ایه و افراد خانوادش هم هیچوقت ندیدم اینطوری صحبت کنند حتی مادرش بارها به شوهرم ایراد گرفته. قبلا این کلماتی که گفتم فقط توی خونه به من میگفت، بعد به بچه ش جلوی جمع میگفت کره خر و حالا جدیدا حتی جلوی مادر و خواهرشم به منم چنین الفاظی میگه، وقتی سر این قضیه هم باهاش قهر کردو رفتم اتاق دیگه نیومد دنبالم و تازه بعد اعتراض کرد این چه رفتاری بود؟
بارها باهاش در این مورد حرف زدم یا میگه تو حساسی و اینا شوخیه و فحش نیست یا قبول میکنه و روز بعد روز از نو روزی از نو
چند روز قبل به خاطر امتحان مهمی که من داشتم هر روز از بیرون غذا گرفت، البته من بهش نگفته بودم و خودم میتونستم چیز ساده ای درست کنم، خب این از صفات خوی و مهربونیشه. تازه امتحانمو داده بودم و گفتم استادم یه سری تست هایی به پروژه ام اضافه کرده که هم من ناراحت شده بودم هم اون چون محل دانشگاهم شهر دیگه ست و این به معنی دیرتر تموم شدن کارمه که با وجود یه بچه کوچک کهبه خاطر شیطونیش نگه داشتنش با حرف و حدیث همراهه، سخته. خب شاید این شروه بداخلاقیش بود. خب من میخواستم جند روز به درسم اصلا فکر نکنم. روز دوم غذا درست کردم رفتیم پیش مامانش و خواهرش که به خاطر شوخیهای بیخودش مثل بالش پرت کردن به سمت عینک من، کره خر گفتن و... باهاش قهر کردم و رفتم اتاق دیگه که نیومد دنبالم و خواهر شوهرم اومد دنبالم. باهاش اشتی کردم. البته نه همون موقع بعد از کلی حرف زدن که خوشم نمیاد جلوی بقیه اینطوری رفتار کنه. روز دعوا من بهش گفته بودم برای غذای فرداش گوحه بخره. انقدر طول داد بریم بیرون که شب شد و توی راه کلی نق و حرف بد که من به جای صبح خوابیدن خودم باید پاشم گوجه بخرم و توی حرفهاش به غذای ظهرش ایراد گرفت که البته کمی برنجش زنده تر از معمول بود ولی انقدر مهم نبود که بگه باید قایم شم جایی بخورم که کسی نبینه و خلاصه امقدر حرف زشت زد اونم جلوی بچه و بعد هردو قهر کردیم. آخرش نفهمیدم چش شد؟
من از نظر مواردی که گفتید، عاطفی، توجه، احترام و... براش کم نمیذارم. نمیدونم الان باید چیکار کنم؟ حتی توی دعواهاش به راحتی حرف از طلاق میزنه. اگه میتونستم باوجود همه خوبیهاش به خاطر همین اخلاقش ترکش میکردم. لطفا راهنماییم کنید که ایا واقعا گوجه خریدن دلیل دعواست؟ مگه نه اینکه مردا از عنوان کردن نیاز زنها خوششون میاد؟ بعدم اگه اون آشتی نکرد با این شرایط به نظرتون درسته من پیش قدم بشم؟ هرچند اصلا دلم نمیخواد.
ممنونم، خیلی خوب بود