سلام . خسته نباشید
من و همسرم حدود سه سالی هست که زیر یه سقف زندگی میکنیم . هر دو ۲۷ ساله هستیم .
درست چند ماه از عروسیمون گذشته بود که متوجه شدم به صورت تلفنی با خانم دیگه ای ارتباط داره . موضوع رو علنی کردم و با هم بحثمون شد . بیشتر بحثامون توی زندگی سر همین موضوع بوده و هست . الانم که سه ساله از زندگیمون میگدره ردپای افراد دیگه ای رو تو زندگیم میبینم . همین یکی دو ماه پیشم توی کمد وسیله جلوگیری از بارداری دیدم . دیگه همه چی برام تموم شد اما باز به روی خودم نیاوردم و به زندگیم ادامه دادم . هنوزم این موضوع رو فاش نکردم درضمن چون من اقدام به بارداری کردم . مطمعنم اون وسیله متعلق به من نیست .اما الان یکی دو هفته اس بهش سرد شدم . اصلا دوست ندارم مث سابق باهاش گرم باشم . حال روحیمم اصلا خوب نیس . هم بخاطر این مشکل اخلاقی همسرم و هم مسایل دیگه . بهش هم گفتم بیا جدا شیم . اما میگه من دوست دارم نمیتونم بدون تو زندگی کنم . اخه مگه میشه ادم کسی رو دوس داشته باشه و عذابش بده ؟ همش گذشته ها توی ذهنم میاد کارهایی که باهام کرد . آزاراش . این مدت خوبی های زیادی هم بهم کرده . اما نمیدونم چرا بدی هاش بیشتر به چشمم میاد .
من این موضوع رو به خانوادم نگفتم . فقط یکی دوبار که واقعا حالم خوب نبود با برادرم درمیون گداشتم . اونم که با همسرم صحبت کرد. مث همیشه جدی نگرفت و منجر به تهدید از جانب برادرم شد.
دیگه واقعا کم اوردم . نمیخوام به این زندگی ادامه بدم . صحبت کردن در این مورد هم فایده ای نداره چون هیچ وقت نیس وقتی هم که هس اصلا جدی نمیگیره . در مقابل حرفای من میخنده و به مسخره میگیره . خودشم میگه دلخوشیش توی زندگی همین کارهاست . به چشم سرگرمی بهش نگاه میکنه . متوجه ضربه روحی که به من میخوره نیست . من بخاطر این موضوع اعتماد به نفسم اومده پایین .
یه بارم رفتم خونه مادرم و شب موندم برعکس همیشه . فرداش پیام داد بیا کارت دارم . منم گفتم بیا دنبالم اومد و رفتیم خونه. بهش گفتم با این شرایط نمیتونم زندگی کنم . اونم قبول نمیکرد این اخلاقش رو ترک کنه. درضمن قبول نمیکنه به مشاور مراجعه کنیم . میگه بعد از بچه دار شدنمون این کارا رو میزارم کنار اما من بعید میدونم . الان ۲۰ ماهی هست که اقدام به بارداری کردم و باردار نشدم .
این موضوع هم عذابم میده .
پاسخ سلام . از زانو خالی میکنه؟ بایستی توسط ارتوپد بررسی شوید. اگر نه از جراحان عروق مشاوره بگیرید. لطفا در اینستاگرام با ما باشید gloriaclinic
پاسخ سلام دوست عزیز وقتی اهداف بلند پروازانه و سخت گیرانه برای خودتون در نظر بگیرید برای شروع و ادامه دچار یاس خواهید شد. بهترین راهکار برای برون رفت از این حالت این است که: انتظارات خود را بنویسید از میان...
پاسخ سلام. مشکل شما به نظر نیاز به ارزیابی کامل توسط متخصص مغزواعصاب دارد و به MRI مغزی نیز نیاز دارید
پاسخ میتواند علتش اضطراب و نگرانی باشد و البته باید علتهای جسمی را هم در معاینه بررسی شود
دوست عزیزم
تصمیم به جدایی بسیار تصمیم مهمی هست که باید منطقی وبدون اینکه از روی احساس بخواید تصمیم بگیرید بهش فکر کنید
توصیه میکنم حتما به یک زوج درمانگر مراجعه کنید
خانم نوشین مجلسی از کارشناسان بخش نی نی سایت میتوانند در این زمینه به شما کمک کنند
موفق باشید
سلام خسته نباشید
از پاسخ جامع و کاملتان متشکرم . چیزی که هست اینه که اون نمیتونه یا نمیخواد بیخیال این روابط بشه . یه بار بعد از اون قهر یک روزه ام و رفتن از خونه . وقتی برگشتم و با انرژی به زندگیم ادامه دادم بهم گف جواب دوست دخترم رو دیگه نمیدم بخاطر تو .
من کلی خوشحال شدم . اما این شادیم زیاد طولانی نبود . تا اینکه امسال گوشی لمسی گرفت و توی شبکه های مجازی عضو شد من خیلی خوب میدونستم که برای چی این گوشی رو میخواد بگیره و از وقتی که اینکار رو کرد یه استرسی به جونم افتاد . در ضمن گوشی قبلی که دستش بود قفلش رو باز کردم و پیاماشو با یه خانمی دیدم بعضی پیامهاشونم بد بود و نشون میداد با هم بیرون هم رفتن .خیلی داغون شدم دیگه اون گوشی رو ازش گرفتم .
من زندگی که توش صداقت و اعتماد نباشه نمی خوام . من که نمیتونم دائم چکش کنم . تازه این کار بیشتر روان خودم رو بهم میریزه . اوایل دائم پیاماشو میخوندم و از اینکه محبتش رو خرج دیگرون میکنه به شدت سرخورده و عصبی میشدم . بعد از یه مدت دیگه پیاماشو پاک می کرد . الانم که گوشی لمسی گرفته و قفله . من بهش گفتم که میدونم تو گوشیت چه خبره و حتی میدونم مخاطب خاصت رو با چه اسمی سیو کردی. شک کرد که من گوشیش رو باز کردم ( دست خودم نیس خیلی تیزم ). یه جورایی توی این زندگی رومون به هم باز شده و خیلی راحت درمورد اینجور چیزا با هم حرف میزنیم . من راهی جز جدایی نمیبینم و هربار توی بحثامون به این مورد اشاره کردم . امروزم دوباره با هم صحبت کردیم و گفتم از وکیل وقت بگیر . گف بزار برا زمستون که کارم کم باشه . تا زمستون تکلیفمون مشخص میشه . اما تا اون موقع مث قبل باش . اخه من چطور همون زن قبلی باشم که با عشق آشپزی میکنه . خونه رو مرتب میکنه . به همسرش پیام یا زنگ میزنه اما اون یه بارم برا پرسیدن احوالم به من زنگ نزده اینو امروز صراحتا بهش گفتم گفت من نمیتونم. گفتم چطور میتونی به بقیه زنگ بزنی . من احساس و محبت کافی ازش دریافت نکردم . نمیگم بهم اصلا محبت نکرده اما برای من کافی نبوده . درسته که هر بار بحث کردم گریه کردم . رفتم تو خودم . گاهی هم ریختم تو خودم . اما هیچ وقت نبخشیدمش و گاهی هم سرزنشش کردم . الانم هر چی فک میکنم میبینم نمیتونم ببخشمش و این همه سال که بهش فرصت دادم بیهوده بوده و اصلا با مردی که با یه زن دیگه همبستر شده نمیتونم کنار بیام و به نظرم پدر خوبی برای بچه آینده ام نمیشه . با اینکه خیلی از جدایی و عواقبش میترسم و نمیدونم چطور با خانوادم درمیون بزارم .و میدونم این امر باعث ناراحتی و اختلاف حانواده هامون میشه اما برای نجات خودم و تلف نشدن عمرم به پای همچین مردی این تصمیم رو گرفتم . پیشاپیش از بذل توجه و مساعدت جنابعالی متشکرم .