سلام.خسته نباشین آقای صدیق منش
من 24 سالمه و همسرم 28 سالشونه الان یکساله که عقد کردیم از قبل اشنایی نداشتیم اوایل شوهرم خیلی بهم توجه داشت و خوب بود اما من به دلیل خجالت و شاید نابلدی خیلی درست برخورد نکردم این مدت خیلی دعوا و قهر داشتیم اما الان با هم اشتی هستیم اما حالا دیگه بهم توجه نداره زنگ یا پیام نمیده اگه زنگ بزنه حتما کاری داشته یا قبلا اوایل میگفت میام خونتون بیا پیشم بشین الان منم ک میرم خونشون اون میره ی جای دیگه میشینه روابطمون سرد شده دوس دارم توجهش بهم برگرده هر چی محبت میکنم درست نمیشه به نظر شما اگه خودم پیام بدم زنگ بزنم یا توجه کنم این محبت زیادی مشکل ساز نمیشه یا دوس دارم بیرون میریم دستشو بگیرم اما دستشو اینقد شل میکنه کم کم از تو دستم در میاره منم دیگه دستشو رها میکنم به روی خودم نمیارم به نظرتون چکار کنم ؟
یا مثلا اوایل باهام صحبت می کرد اما من کم حرف بودم و خیلی حرف نمیزدم الان دیگه اونم حرف نمیزنه اگه چند ساعت توی جاده بخوای بریم جایی شاید اصلا حتی یک کلمه هم حرف نزنیم یا اگه من حرف بزنم اون در حد سوالم جواب میده یا خیلی چیزا رو به من نمیگه اما میرم خونشون تمام اعضای خانواده اش میدونن طرف خانوادشو خیلی میگیره حتی بخاطر عمه اش با من دعوا میکنه چیکار کنم که منو در اولویت اول زندگیش قرار بده ؟ اینم بگم من گاهی تصمیم میگیرم خیلی خوب باهاش رفتار کنم خیلی بهش محبت میکنم ولی وقتی در مقابل بی محبتی میبینم بیشتر از قبل باز ناراحت میشم نمیتونم حد تعادل رو نگه دارم وقتایی که خوبم خیلی خوبم این نگرانم میکنه محبت زیادی دردسر ساز نمیشه؟ چطوری تعادل رو نگه دارم؟
من چطوری میتونم تعادل رو حفظ کنم ؟
و اینکه مثلا شوهرم سرکار میره زنگ یا پیام نمیزنه یعنی اوایل نامزدی مرتب هر ظهر تماس میگرفت اما الان نه چند بار هم گفتم که قبلا زنگ میزدی الان زنگ نمیزنی اما بازم تماس نمیگیرن من یک مدتی هست وقتی که سرکار هستن پیام میدم ولی اگه ی روز من پیام ندم دیگه ایشون پیام نمیدن الان به پیام دادنم ادامه بدم یا نه ؟ یا مثلا اگه من توی گفتارم عزیزم یا جان یا ... استفاده کنم جواب منو با همین واژه ها میدن اما خودشون به عنوان شروع کننده همیشه عادی صحبت میکنن تا من چیزی نگم چیزی نمیگن من باید چیکار کنم ؟