سلام خسته نباشید
از برادرشوهرم متنفرم
وقتی ما نامزد کردیم اقای حسود گفت منم زن میخام
تا اون موقه میگف زن میخام چیکار بدردم نمیخوره و فلان
نذاشت من ی مدت عروسشون باشم طعم عروس بودنو بچشم
دوماه بعد از نامزدیه ما نامزدیهایشون بود
بعدشم ک رفتار مامانش با من عوض شد سرد شد ی جوری شد اصن
بعدشم ک ما از قبل از نامزدیتصمیم داشتیم بعد از عقد بریم مسافرت
همون روز عقدمون شوهرم ب من گف اینا میخان برم فلان جا
گفتم ما ۴ ماهه این برنامرو چیدیم الان میخان برن ک بعدا ما رفتیم بگن از ما یاد گرفتن روز عقدم ابنجوریاعصابمو خورد کرد
عروسیشونم ک تو تیر بود عروسی ما شهریور
الان میخان واسه ما خرج کنن میگن پول نداریم پولامون تموم شده اینم از این اعصابخوردی
اصلن بهم احترام نمیذاره انگا ن انگار ک زنداداششم حسابم نمیکنه اصن
جواب سلاممو نمیده یا منو میبینه راشو کج مبکنه یا سرشو میندازه پایین
سر این داداشش و خانوادش از شوهرمم بدماومده ۲۰ روز دگ هم عروسیمه نمیدونم چیکار کنم
توروخدا کمکم کنید بگید باشوهرم و برادرش چجوری برخورد کنم
بگید چیکار کنم شوهرم بیشتر از من دفاع کنه چیکار کنم شوهرم بیاد سمتم.؟؟؟؟
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید