سلام خسته نباشید،من 20 سالمه وهمسرم 29 چندماهیه عقد کردم و قبلش 8 ماه نامزد بودم،نامزد که بودیم باهم تماس تلفنی زیاد داشتیم و ارتباطمون خوب بود باهم اما الان مدتیه دقیقا نمیدونم از کی که همسرم سرد شده باهام فکر میکنم کم کم داره خودشو نشون میده، همسرم بخاطر کارش تهرانه و منم تو شهرستانم و بطور میانگین ماهی یک بار حتی دیرتر میاد شهرستان،من دوس داشتم رابطمونو خوب نگه دارم واسه همین همیشه مهربون بودم انرژی مثبت داشتم و هرروز صبح که از خواب بیدارمیشدم اولین کارم این بود که بهش پیام و صبح بخیر میگفتم حالشو میپرسیدم اونم جواب میداد در طول روز همیشه من شروع کننده و تماس گیرنده بودم حتی وقتی که خونه بود و بیکار،یه چند روز پیام ندادم گفتم ببینم اصلا اون سراغم میاد دیدم نخیر اصلا نه زنگ نه پیام در طول روز دوتا پیام میداد همش،اگه من پیام ندم و سراغش نرم فکرنکنم اصلا حالمم بپرسه چندروز،بعضی وقتا خودمو دلداری میدادم میگفتم عیب نداره حتما بیکار نمیشه خسته است یا هر دلیل دیگه ای اما اون روزای تعطیلم همینجوریه باز میگم عیب نداره حتما تا ظهر میخوابه میبینم زنگ نمیزنه دلم طاقت نمیاره خودم بهش زنگ میزنم بعد مثلا میگه صبح ساعت9بیدار شدم بیکار بودم...اصلا نمیدونم چکار کنم بخدا تا من زنگ زنم خودمو بهش یادآوری نکنم خبری ازم نمیگیره اصلا ببینه زنده ام یا مرده هروقتم بهش زنگ میزنم میگه با دوستام نشستیم نمیتونم حرف بزنم یا پیام میدم سریع میگه کار دارم فعلا درصورتیکه اگه اون زنگ بزنه من هرجا باشم پیش هرکس تماسشو جواب میدم و چند دقیقه صحبت میکنیم اصلا روم نمیشه بهش بگم کار دارم خدافظ،فقطم این نیست حتی وقتی ازش ناراحت میشم قهر میکنم هیییچ خبری ازش نیست تا خودم نرم منت کشیش اصلا انگار براش مهم نیست باشم نباشم گاهی وقتا برای جلب توجهش قهر میکنم تا شاید بیاد پیشم یا از دلم در بیاره میبینم که اون از من بدتر میشه 10 روزم طول بکشه باز مجبورم خودم برم منت کشیش با اینکه اون مقصره،انگار من باید ناز اونو بکشم😢ماتو یه شهر کوچیکیم و مشاور و روانشناس تو شهرمون نداریم شهرای دیگه هم نمیتونم برم تروخدا شما کمکم کنید یه راهی پیش پام بذارید تاکی کم محلی رو تحمل کنم درمونده شدم دیگه حس میکنم خودم از اول راهو اشتباه رفتم انقد بهش چسبیدم که مثلا رابطمون گرم شه برعکس عمل کرد...
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید