2794

اختلاف با خانواده شوهر

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 126 بازدید 1 تبادل تجربه

سلام.

من و شوهرم حدود شش سال رو کنار مادرشوهرم زندگی کردیم،مادر شوهرم پیره و ما از اول زندگیمون در کنار ایشون بودیم یعنی کلا تو یه خونه نه تو طبقه های جدا(الان همه میگن وااااای چجوری تونستی زندگی کنی!😲😲😲)،تعجب نکنید زندگی کردم ولی به سختی زیاد و البته مشاجره های زیادتر.کلا تو این شش سال زندگی پر از تنشی داشتیم و آرامش نداشتیم.که چند وقت پیش دیگه زدم به سیم آخر و گفتم دیگه نمیتونم .شوهرم پنج تا داداشهاش و آبجیش و دعوت کرد و از من خواست تو اون جمع نباشم تا همه ی حرفها گفته بشه.و نتیجه اش تصمیم بر این شد که ما اون خونه ایی که  نشسته بودیم و چون قدیم ساخت بود بکوبیم و دو طبقه بسازیم یکی برا خودمون+مغازه و یه نیم طبقه مانند واسه مادر شوهرم که کلا راهش هم جدا باشه.(البته یکی از برادرهاش سهم ارث و میخواست که شوهرم قبول کرده بود بده ولی یکی دیگه  از داداش های بزرگترش راضی نشد و گفت هیچ کس نباید بگیره و اگه قصد به گرفتنش باشه همه باید بگیرن)که کلا شوهرم با توجه به این کارها و حرفها قید اون خونه رو زد و رفت دنبال رهن خونه،بالاخره بعد از مدت ها یه خونه گیر آوردیم که دوطبقه باشه و تازه ساخت و اونجا رو ول کردیم و اومدیم اینجا مستاجری،که ناگفته نمونه که یه روز خواهر شوهرم اومد خونمون و شروع کرد به گفتن این که من اختیار شما رو ندارم ولی اختیار مادرم و دارم و نمیزارم که بره مستاجری و شما میخواید برید به سلامت ولی مادرم باید خونه ایی که بابام بوده بمونه و اگه مادرم بره دیگه دختری به اسم من نداره و...خیلی حرفهای دیگه که مادر شوهرم  به انتخاب خودش با ما همراه شد و اومد پیش ما.حالا حدودا یه ماه بیشتره که ما اومدیم خونه جدید و ساکن شدیم ولی هیچکدوم به خونه ی ما نیومدن و مثلا ناراحتن،فقط یکی از برادرشوهرام همراه خانواده اومده خونمون،بقیه فقط اومدن پایین ویا فقط جاری هام تنها اومدن بالا،خواهر شوهرمم برخلاف حرفهاش میاد به مادرش سر میزنه و میره ولی بالا نمیاد،ما بعد از این اتفاقات خونشون هم رفتیم ولی هنوز با خودشون درگیرن،حالا حرف من اینه که من چکار کنم؟؟راضی نیستم ناراحتی شوهرم و ببینم چون میدونم براش سخته و ناراحته هرچند حفظ ظاهر میکنه،خودمم دلم میخواد رفت و آمد داشته باشیم هرچند که ازشون بابت کارهاشون دلخورم ولی به خاطر آرامش روحی شوهرم از همه چی میگذرم،من الان خوشبختم،آرامش دارم دوس دارم شوهرمم همه جوره در آرامش باشه حتی خودش راضی نبود بره خونه خواهر برادراش ولی من راضیش کردم بره که رفتیم ولی نتیجه ی خاصی نداشت،نمیدونم چکار کنم؟به خدا مقصر هم نیستیم 😓🙁

پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام
دوست عزیز با توجه به توضیحاتی که دادید شما وهمسرتون تلاشتون رو برای حفظ رابطه واحترام کردید
شما هیچ وقت نمی تونید این همه فامیل رو از خودتون راضی نگه دارید بالاخره هرکس نگاه ونظرات متفاوتی دارد. وبا همه سختی های زندگی با مادر شوهر تونستید کنار بیاید و همسرتون حق فرزندی رو ادا کردند.
در حال حاضرتوصیه می کنم اجازه دهید روال زندگی طی بشه .یه رابطه در حد تعادل داشته باشید نه خیلی سرد وکم ارتباط برقرار کنید ونه خیلی پرشور که ازتون سوءاستفاده بشه. در مورداحساساتتون صحبت کنید ونظراتتون رو بیان کنید مثلا اگر رفتاری باعث ناراحتی تون شده بگویید وهمچنین اگراز کاری احساس خوبی داشتید تشکروقدردانی کنید.
همیشه کنار همسرتون باشد ودرشرایط های مختلف ازشون دفاع کنید.
بیشتر از قبل با همسرتون همدلی کنید.دلگرمی بهشون بدید.بهشون بگویید چقدر ممنون هستید از اینکه برای آسایش شما خونه جدا گرفتن .به فکر شما وخانوادشون هستند.
به همسرتان نشان دهید برای ارتباط با خانواده اش کمکش می کنید.اما بی احترامی رو نپذیرید.
درآخر زمان حلال بسیاری از مسائل است. به خودتون وخانواده همسرتون زمان دهید.

موفق باشید

تجربه شما

login captcha

ممنون از راهنماییتون❤❤

مرسی که پستم و خوندین و جواب دادین😘