سلام.وقت بخیر من 25 ساله هستم وازابتدای ازدواجم 5سال میگذره.یک سال عقد بودم .و4سال عروسی ....
همسرم طلبه ومحصل هست.چندروز بعد عقدمون گفت این ترم یعنی ترم قبلی نمراتم زیاد خوب نشده به خونوادم چیزی نگو حالا که ازدواج کردم درسم بهتر میشه اما بعد دیدم درس نمیخونه زیاد .دوست زیاد داره .هییت هم دارن که وقت زیادی براش میزاره.دوسال بعد ازدواجمون ازمدرسه علمیه ای که بود به خاطر غیبت های زیاد ووضعیت درسی بد بیرونش کردن .بسیار زود جوش وعصبیه و همش داد میزنه. سرهمین موضوع درس نخوندنش دعوامونئ شد وپنکه رو هل داد که خورد توی دنده من ودنده ام شکست البته اون وقت نفهمیدم الان سه سال میگذره هنوز دنده ام جوش نخورده.یکبار دیگه گوشی پرت کرد که خورد توی لگنم واسیب دیدم .یکباردیگه هلم داد و شونم شکست و کتفم درد رفت ودیسک گردن هم پیدا کردم وهزینه درمانمم پدرم داد چون نداره ......الان باز ازمدرسه فعلیش هم به خاطر وضعیت درسی بد و غیبت های مکرر دارن بیرونش میکنند .قول داده بود دیگه درگیری فیزیکی نداشته باشیم ولی دیروز دوباره هلم داد ودستمو محکم کشید که باز فکرکنم کتفم دررفته.6 ماه پیش که یک دکتر گفت باید برای دنده ات یکماه بخابی تاجوش بخوره گفت باشه ولی تعطیلات عید که میتونست اینکارو بکنه و ماه رمضان گفت نه در س دارم ولی درسش هم نمیخوند همش هییت میرفت و هم عید هم ماه رمضان کربلا رفت به عنوان روحانی کاروان .....منم این چند ساله همش درد میکشم ...بی پولی میکشم هزینه درمان و لباسمم پدرم میده.به اینده شغلی این اقا اصلا امیدوار نیستم.عصبی و زود جوش بودن .درگیری فیزیکی داشتن.....همش میگم اگه میخاست خوب بشه میشد این 5سال
شب ها خوابم به هم میریزه به خاطر دیر اومدنش .صبح ها باید یکساعت صداش بزنم تا با غر غر کردن بلند شه ازجاش...خیلی میخابه ...فکردرس و کلاس نیست......مدیریت پول ها هم بامنه چون اون ولخرجه...حتی لباس هاش رو هم نمیتونه مدیریت کنه لباس های نو رو همش میپوشه تاکهنه شه وهیچ وقت لباس نو وتمیز برای مهمونی وعروس ینداره
اول ازدواجمون میدونستم دیابت درخانوادشون ارثیه ......پدرش وعموهاش دارن.شرط کردم باید وزنتو کم کنی همونطور که دکترها گفتند گفت باشه ولی وزنش بعد عقد بیشتر هم شد وانقدر رعایت نکرد که سه سال بعد ازدواجمون دیابت گرفت الان هم باز رعایت نمیکنه ........همش من باید حرص همه چیزش رو بخورم انگاربایک پسر 11ساله ازدواج کردم
ازنظر عاطفی وجنسی خوبیم .....
خانواده اون و خانواده من حمایتمون کردن تواین 5سال ....من باکتک زدنش با بی پولیش با شب دیر اومدنش باهمه اینا ساختم ولی دیگه نمیتونم بدنمو داغون کرده.....
اخلاق های خوب هم داره ولی بدی هاش خیلی زیادن
به نظر شما جدا بشم یا ادامه بدم.
پاسخ ایشون بچگانه رفتار میکنند.. از رابطه با مادرشون اطلاعاتی در دست نیست اما همسرتون شما رو در نقش مادر میبینه که لجبازی کنه و ناز کنه،شما نباید اون نقش رو داشته باشید حتما از مشاور کمک بگیرید
آیا کسانی که آمپول هپارین استفاده می کنند احتیاج به استراحت مطلق دارند؟
پاسخ معمولا خیر اگر هم نیاز باشه پزشک درمانگرتون حتما ذکر میکنه .
باسلام.دخترم ۲۲ماهست.چقدر روزانه احتیاج به شیر دارد.
پاسخ با سلام کودک تان در این سن عمده نیازش را از سایر گروههای غذایی تامین می کند و در حدود ٣ لیوان شیر برایش کافی است با احترام دکتر پیام فرح بخش
احتیاج به راهنمایی دارم توروخدا کمکم کنید
پاسخ سلام دوست عزیز چرا نگاه کردن همسرتان شمارا باید از زندگی سیر کند؟ بنظر شما این رفتار ارزش این را دارد که شمارا از ادامه زندگی منصرف کند واقعیت اثبات شده و اجتناب ناپذیر است که مردان به طور ذاتی به جنس...
دوست گرامی شما سعی میکنید رفتارهای همسرتان را اصلاح نمایید، مثلاً اصرار میکنید زودتر از خواب بیدار شوند تا به دانشگاه برسند، با جدیت بیشتری درس بخوانند تا شغل مناسبتری پیدا کنند، غذاهای ناسالم نخورند تا دیابت نگیرند،.....
در واقع یک رابطهی والد-کودک با ایشان در پیش میگیرید. شاید قبلاً با مادر چنین فضایی داشتهاند و الان شما را در آن جایگاه قرار میدهند، گویی لازمست یک کسی از بیرون بگوید چه کار بکن، چه کار نکن.
احتمالهای دیگری هم وجود دارد: افسردگی و الگوی پرخاشگری منفعلانه و خیلی موارد دیگر.....که اینها در جلسههای مشاوره حضوری مشخص میشوند.
بنابراین، فضای رابطهی شما این طور میشود: در عوضِ اینکه ایشان مسئولانه پیگیر وظایف و تکالیفشان باشند (خود راهبری/ عاملیت خویش/انگیزه درونی) به شما متکی میشوند .... اگر سناریوی رابطهی شما اینگونه تعریف شود همیشه کشمکش پیدا خواهید کرد...لازمست این قصه عوض شود.....
با ایشان بالغانه و دوستانه صحبت کنید. ببینید چه موانعی در ارتباط صمیمانه شما وجود دارند؟ خواستهها و نیازهایتان را در میان بگذارید و از همه مهمتر برای حل و فصل مشکلات تان از یک مشاور خانواده کمک حرفهای دریافت کنید.
ممنون از پاسختون.
من در موقع عصبانیت ایشون متاسفانه خودم هم عصبانی هستم ودراین رابطه قبول دارم حرفتون رو
اما درباره رفتارهای بچگانه مثل شب دیر امدن به منزل.صبح ها دیر بیدارشدن.کلاس نرفتن.درس نخواندن.......۵ساله اوضاع همینه.و اینده شغلیایشون به خاطر وضعیت نامطلوب درسیشون اصلاامیدوار ککنده نیست از نظر مالی هم مشکل دارن و بیماری دیابت که اصلا ررعایت نمی کنند هم هست و در اینده ممکنه فرزندانمون هم دیابتبگیرن
....لطفا کمی جزیی تر پاسخ سوالاتم رو بدید ممنونم
دوست گرامی شما سعی میکنید رفتارهای همسرتان را اصلاح نمایید، مثلاً اصرار میکنید زودتر از خواب بیدار شوند تا به دانشگاه برسند، با جدیت بیشتری درس بخوانند تا شغل مناسبتری پیدا کنند، غذاهای ناسالم نخورند تا دیابت نگیرند،.....
در واقع یک رابطهی والد-کودک با ایشان در پیش میگیرید. شاید قبلاً با مادر چنین فضایی داشتهاند و الان شما را در آن جایگاه قرار میدهند، گویی لازمست یک کسی از بیرون بگوید چه کار بکن، چه کار نکن.
احتمالهای دیگری هم وجود دارد: افسردگی و الگوی پرخاشگری منفعلانه و خیلی موارد دیگر.....که اینها در جلسههای مشاوره حضوری مشخص میشوند.
بنابراین، فضای رابطهی شما این طور میشود: در عوضِ اینکه ایشان مسئولانه پیگیر وظایف و تکالیفشان باشند (خود راهبری/ عاملیت خویش/انگیزه درونی) به شما متکی میشوند .... اگر سناریوی رابطهی شما اینگونه تعریف شود همیشه کشمکش پیدا خواهید کرد...لازمست این قصه عوض شود.....
با ایشان بالغانه و دوستانه صحبت کنید. ببینید چه موانعی در ارتباط صمیمانه شما وجود دارند؟ خواستهها و نیازهایتان را در میان بگذارید و از همه مهمتر برای حل و فصل مشکلات تان از یک مشاور خانواده کمک حرفهای دریافت کنید.