شوهرم گفته میخواد به مدت یک ماه بره یه جا برای کار. من خیلی حس بدی نسبتبه این موضوع دارم.

maryamgoliii 216 بازدید

ابای من یه باغ خیلی بزرگ داره که برای انجام کاراش همیشه کارگر میگیره. شوهرم چند وقت پیش گفت بابات کارگر نمیخواد برای باغ، گفتم چطور کسی رو میخوای معرفی کنی؟ گفت خودم میخوام برم براش کار کنم میخوام یه ماه برم اونجا بمونم. شبا هم بمونم. (آخه از اونجا تا خونه ما حدود سه ساعت با ماشین راه هست). من خیلی ناراحت شدم اولش واکنش نشون دادم و گریه کردم و گفتم تو چور دلت میاد یه ماه منو تنها بذاری بری اونجا. بعدش باهاش که حرف زدم گفت من خیل تحت فشار روانی هستم و به این نتیجه رسدم انجام کار بدنی هست که فقط میتونه این فکر و خیالای منو برطرف کنه (شوهرم وکیله و کارش خیلی پر استرسه و از طرفی هم خانوادش کلی مشکل دارن و همیشه نگران اوناست. مشکلاتی بین من و شوهرم هم البته هست که در حد مسائل معمولی بین همه زن و شوهراست). میخوام برم یه مدت کار شدید بدنی کنم. بعدم گفت تا راضی نباشی نمیرم. اینکه بیشترش به خاطر توئه میخوام یه کم با خودم تنها باشم و خودم و پیدا کنم شاید مشکلات بین من و تو هم حل شد و من تونستم اون کسی باشم که تو میخوای.

من باهاش موافقت کردم که بره یه جو.رایی از سر لجبازی و قهر. ولی هروقت حرف این مسأله میشه یا بهش فکر میکنم اضطرب شدید میگیرم. چند روزم هست حس بدی بهش پیدا کردم و از یه طرف نبودش اذیتم میکنه از یه طرف دلم نمیخواد ببینمش و صداش رو بشنوم همش گریه میکنم.

پی نوشت: من خودم تهران کار میکنم. خنم کرجه خونواده همسرم هم کرجن. باغمون دماونده و پدر و مادر خودمم دماوند زندگی میکنن.

شوهرم میگه بذار این مدت مامانت بیاد پیشت اما من راضی نشدم. میگه خودت هر روز از تهران به جای اینکه بری کرج، بیا دماوند خونه مامانت که تنها نباشی، هروقتم دلت خواست بیا باغ بازم قبول نکردم. میگه من با بودن تو اینجا توی باغ هیچ مشکلی ندارم.

1396/03/27

روانشناسی

پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام دوست عزیز

میتونم درک کنم وقتی همسرتون این پیشنهاد دادن چه احساسی داشتید وفکرهایی منفی به سراغتون آمد
من پیشنهاد می کنم کمی بیشتر با همسرتون همدلی کنید و وسعی کنید موقعیت یکدیگر رو درک کنید ودر این رابطه باهم گفتگو کنید...به نظرم همسرتون صادقانه مسئله شو باشما درمیان گذاشته این که حالش زیاد مساعد نیست وفشار کاری وروحی زیادی داره متحمل میشه.گاهی پیشنهاد مدتی تنها موندن از طرف مردان وقتی مطرح میشه زنان فکر می کنند حتما مسئله آنان هستند وهمسرشان دیگر به آنها اهمیتی نمی دهند اما همیشه اینطور نیست.به نظر میرسه همسرتون تحت فشار هستند وقاعدتا اگر این فشار روحی کمتر نشود به شما هم منتقل می شود ودر رابطه تون تاثیر می گذارد.
وبهتره شما به جای اجتناب کردن،قهر ولجبازی با آن روبرو شوید ودر مورد احساساتتون وترس هاتون باهمسرتون صحبت کنید چون اگر اجازه بدید این احساسات تا یک ماه آینده با شما باشه التیام بخشیدن آن سخت تر می شود... به این فکر کنید همسرم تحت فشار زیادی است ولازم داره یه مدت تنها باشه با اینکه نگران منم هست ولی برای شروع دوباره نیاز داره سعی کنید از دید او نگاه کنید تاهضم آن راحتر باشد
راه حل های متفاوتی رو می توانید در نظر بگیرد مثلا در این یکما بروید وبه همسرتون سربزنید تا هم از نگرانی دربیاید وهم در مورد مسائلتون صحبت کنید ..بروید دماوند یک شب را کنارهم بگذرانید...وقتی همسرتون احساس کند که شما درکش کردید.به حرفاش گوش دادید.همدلی کردید قطعا بهتر این دوران بحران را پشت سر می گذارد ومحل امن خانه تان بر می گردد
در این مدت هم پیشنهاد می کنم برای خودتون برنامه ریزی داشته باشید
با یک دوست صمیمی صحبت کنید تا بار هیجانی منفی کمتر شود
افکار واحساساتتون رو در یک دفتر بنویسید ودیگر به سراغش نروید ویا بندازید در سطل زباله ویا جوی آب
در روز چندبارتکنیک تنفس عمیق رو انجام بدید مانند یک نوزاد از شکم خود نفس بکشید هفت ثانیه نگه دارید واز دهان بازدم...این کار به آرامش تون خیلی کمک میکند
به این فکر کنید بعد از برگشت همسرتون چه میتوانید بکنید برای رابطه بهترآنها را فهرست بندی کنید...مثلا برنامه بزاریم بیشتر بهم محبت وتوجه کنیم.درهفته یک شب بریم سینما. پارک .مهمانی و...باهم کتاب بخونیم ویا حتی کتابی در مورد زنان ویا مردان تا جنس مخالف وویژگی های آن ها را بیشتر بشناسیم...ماهی یکبار در مورد دلخوری وناراحتی هامون از هم صحبت کنیم وتا جای که ممکن است راه حل براش پیدا کنیم ورفعش کنیم و... حتما درمورد توقع تون از یکدیگر صحبت کنید مثلا من انتظار دارم که...من نیاز دارم....من احساس می کنم... و..

موفق وپایدار باشید دوست خوبم

1396/03/28