2794

همسرم رابطه خوبی با خانواده ام ندارد و زودرنج هست

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 52 بازدید

من ۳ ساله ازدواج کردم بعضی از رفتارای شوهرم عذابم میده و هر چقدر هم تلاش کردم درست نشده .با خودم خوبه ولی تا یه کاریو میخوام برای خونواذم انجام بده جبهه میگیره.مثلا چند روز پیش مامان بابام مسافرت بودن یه هفته شوهرم اصلا زنگ نزده بود ازش پرسیدم زنگ زدی گفت اره دوبار زنگ زدم اما بعد متوجه شدم فقط یه بار اونم مختصر با مامانم صحبت کرده‌.بعدم که برگشتن اصلا زنگ نزد.(اینم بگم که من خودم همیشه خونوادش میرن یه جایی یا برمیگردن حتما باهاشون صحبت میکنم)فقط اخرین بار که خونوادش سفر بودن سر یه موضوع با شوهرم دعوام شد و دیگه بهشون زنگ نزدم.اینم میخواست تلافی اوندفه رو دراره.خلاصه یه هفته از اون موضوع میگذره و همچنان قهریم .از بس پا پیش گذاشتم خسته شدم.ماه اخر بارداریمه همش گریه میکنم .اصلا درکم نمیکنه.چند وقت پیش برای خواهرش خواستگار اومده بود کل پذیرایی و شوهر من انجام داد ولی اصلا منو درک نمیکنه که میریم خونه بابا م به جای من کمک کنه.میبینه فلان کارو من نباید انجام بدم اما تکون نمی خوره منم خیلی ناراحت میشم‌. خیلی لجبازه و کینه ای.خودش و خونوادش خیلی اذیتم کردن ولی خوب الان میگن فلانی مثله دخترمونه !!!منم حرص میخورم چه جور دختری که سال اول زندگیمو حهنم کردن سر یه مسله خیلی کوچک..با وجود اینکه بچه م داره به دنیا میاد اما هیچ اخساس خوبی ندارم و مدام به فکر طلاقم.احساس میکنم هر چی بیشتر بمونم بیشتر عذاب میکشم.من خیلی به خونوادش احترام میذارم ولی شوهرم نه خیلی سر سنگینه.منم میخوام مثل اون شم. وقتی مثل خودشم برخورد میکنم چون عادت کرده به رفتار خوب من،شاکی میشه ،هیچی نمیگه ولی با رفتار به بدترین شکل جبران میکنه.چکار کنم ؟!!!؛همه رفتارای خونواده و خودش قابل تحمل بود برام اگه میومد و از دلم در می اورد و بابت اشتباهاتش معذرت خواهی میکرد.ولی تنها چیزی که بلد نیست همینه.منم کم اوردم دیگه نمی تونم مثل قبل همش من برم سراغش.اخه حرف یه عمر زندگیه.از اولم همین بود .باباش میگفت پسرم از بچگی کم حرف بوده تو باید یادش بدی!!!!ولی نشد.حاضره برای خونوادش همه کار کنه ولی برای خونواده من همش با اعتراضه!!!!نمیدونم چرا اینقدر زورش میگیره با خونواده من خوب باشه؟!!!این در خالیه که برای شخص خودم خوبه!!

پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام دوست خوبم
من کامل درکتون میکنم دوست دارید همسرتون هم به خانواده شما اهمیت بدهند وصمیمی باشند.البته باتوجه به اینکه در دوره حاملگی تون هستید حساسیت تون بیشتر شده 
باتوجه به توضیحاتتون من فکر میکنم شما یکم زیادی دارید واکنش نشون میدید نسبت به این مسئله.درسته خانواده ها خیلی اهمیت دارند در زندگی مشترک اما نه به اندازه زندگی زناشویی خودتون ووقتی شما ازدواج کردید نفر اول زندگی شما همسرتون هست پس باید تلاش شما درجهت شادی وآرامش خودتون وخانواده باشد
سعی کنید گفتگو موثر باهم داشته باشید انتظار خودتون رو مشخص وصاف بیان کنید وبگویید دوست دارید باهردو خانواده یکجور رفتار شود وتلاش خودمون رو درجهت تعادل وصمیمیت بیشتر خانواده ها بکنیم وگرنه اگر بیفتید تو دور باطل تلافی کردن وهرکس طرف خانواده خودش رو بگیرد دعوایی بی پایانی صورت می گیرد
اول به زندگی خودتون وروابط باهم اهمیت بدهید سپس دیگران به خصوص که درانتظار فرزندتان هستید.واز ایشون هم نظرخواهی کنید ببینید به چه چیزی فکر میکنند که چنین واکنشی نشون میدن.مثلا عزیزم بیا باهم برای این مسئله مون راه حل پیدا کنیم وبه یه نقطه نظر مشترک برسیم من این پیشنهاد ودارم تو چطور؟و..
بعضی از خانم ها فکر میکنن نباید احساسات وافکارشون رو به همسرشون بگن خود همسرشون باید بدون گفتن متوجه شوند..این طرز فکر اشتباه است مثلا باید به همسرتون بگید من ناراحتم چون توقع داشتم بابت فلان کار عذرخواهی کنی...یا من خیلی خوشحالم بابت اون کارت وازت ممنون
دوست عزیزم درمواقع هیجانی وناراحتی تصمیمی نگیرید.
آهنگ های بیکلام برای آرامش تون گوش بدید.بایک دوست خوب صحبت کنید.نکات مثبت زندگی تون رو ببینید ونکات منفی رو باکمک همسرتون حل کنید.

آرزوی آرامش وشادی دارم
سلیمانی

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha