من چهارساله که ازدواج کردم و بیس روز بعد از ازدواج متوجه شدم همسرم ترامادول استفاده میکنه اولش اطلاعی راجب ترامادول نداشتم ولی تحقیق کردم و دیدم اعتیاد آوره از همون موقع بهش گفتم بذاره کنار و اون بارها و بارها قول داده ولی باز استفاده میکنه دکتر هم رفتیم تا یکی دو ماهی خوب بود دوباره برگشت سر خونه اول تو رو خدا بهم کمک کنین چیکار کنم؟؟؟؟؟
من 26 سالمه و اون 29 سال . من لیسانس دارم اون دیپلم . از لحاظ فرهنگ خانوادگی در یک سطح هستیم چون پسر عمه دختر دایی هستیم ولی از لحاظ مالی اونا وضع مالیشون از ما بهتره و الان که ازدواج کردم وضع مالیمون در حد متوسطه و شغلش آزاده و خودش صاحب کسبه .
چهار سال پیش عقد کردیم دو سال عقد بودیم و دوسال هم هست عروسی کردیم و بچه هم نداریم چون دوس دارم وقتی اقدام کنیم که شوهرم به چیزی وابستگی یا اعتیاد نداشته باشه. رابطمون هم با هم خوبه با خانواده ها هم همینطور . خانواده من از این موضوع چیزی نمیدونن چون دوس نداشتم نظرشون راجب شوهرم عوض بشه و دوس داشتم اگه بشه اول خودمون مشکل رو حل کنیم و خودش هم خیلی دوس داره بذاره کنار و بارها چندین روز تحمل کرده ولی بازم رفته به سمتش تا اینکه یه مدت زیادی مصرفش رفته بود بالا و حرفای من بی تاثیر بود به مادرش و برادر بزرگش گفتم تا نصیحتش کنن ولی گفت به بقیه چیزی نگن چون نخواستم بقیه بهش سرکوفت بزنن و غرورش بشکنه چون تو خانوادشون هیچ کدوم اهل هیچی نیستن نمیدونم چقدر کارم درست بود ولی مادرش که هیچی از قرص و اینا نمی دونه فقط یه کم دعواش کرد و فکر کرد حرفای من اغراقه فقط برادرش یه کم جدی باهاش حرف زد اینم در حد همون یکبار دیگه نپرسیدن که بازم مصرف میکنه یا نه در ضمن الان شش هفت ساله از وقتی میرفته سربازی به پیشنهاد یکی از دوستانش شروع به مصرف کرده .الان هم روزی چهار پنج تا میخوره و شده ده پانزده تا هم خورده یعنی خودش برام اینا رو گفته.
مشکل جسمی هم که فرمودین نداره فقط وزنش بالاس صد و ده کیلوئه. و قبلا خیلی با دوستاش برو بیا داشته ولی الان خیلی کمتر شده ولی بازم رابطه داره باهاشون ولی کم در ضمن گاهی مشروب هم مصرف میکنه
دکتر هم که گفتم متخصص اعصاب و روان و ترک اعتیاد بود که رفتیم یه سری داروها بهش داد یه چهل روزی استفاده کرد بعد از چهل روز دوباره کم کم شروع کرد به خوردن ترامادول
ممنون میشم بهم کمک کنین واقعا حس بدی نسبت به زندگی و همسرم پیدا کردم خودش همهمش میگه به خدا خودمم خسته م و دوس دارم بذارم کنار ولی همش یه حس وسوسه منو برمیگردونه به سمتش .