2794

وسواس فکری ترس از دست دادن عزیزان

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 6981 بازدید

وقتی میاد تو ذهنم میگم تبارک الله احسن الخالقین خدایا این فکرارو ازم دور کن و به عزیزانم عمر با عزت و طولانی بده یا ممکنه این فکرم بره رو دوستی آشنایی همسایه ای وقتی براشون ی اتفاقی میوفته به رحمت خدا میرن من خودمو مقصر میدونم که فکر مردنشون اومد تو ذهنم من با فکرم باعث شدم که بمیرن من وقتی 14سالم بود پدربزرگم فوت شدن و بسیار مهربون بودن هنوزم عذاب وجدان دارم که چرا فکر از دست دادن پدر بزرگم اومد تو ذهنم این فکرا سه چهار روز در هفته میاد تو ذهنم و بیشتر موقع خواب واین حالت موقعی بیشتر میشه که خبر فوت کسی و بشنوم همش فکرم درگیره دیگه خسته شدم از این فکرای لعنتی دور از خانوادم زندگی میکنم و همش دلتنگشونم همش دارم زنگ میزنم که مراقب خودشون باشن و...

بعضی وقتا میگم زندگی چه ارزشی داره اومدم شهر غریب خونه زندگیمو ول کنم برم خونه مامان بابام مراقب خانوادم باشم یا با خودم میگم چرا ازدواج کردم کاش پیششون میمونم از طرفی میگم اونا بدون من اینفکرارو میکنم غصه میخورن و مریض میشن اصلا گیجم نمیدونم چیکار کنم


پاسخ مشاور

مشاور پیش از ازدواج و زوج درمانی

در حالت "برابری روانی" دنیای بیرون مانند دنیای درون است و گمان می‌شود دخل و تصرف در دنیای بیرون همچون دنیای درون امکان پذیر است.
در حالیکه این دو (دنیای درون و دنیای بیرون) اساساً با هم متمایز و متفاوت هستند. افکار درونی (به ویژه افکار وسواسی) هیچ تاثیر و قدرتی در وقوع رویدادهای جهان خارجی ندارند. به عبارت دیگر بین افکار درونی من و رویدادهای جهان خارج رابطه‌ی علت و معلولی وجود ندارد: امروز مادرم سرماخورده چون فکر بیمار شدنش از ذهن من عبور کرده. همسایه ما مُرد چون من به مردنش فکر کرده بودم. پدر بزرگ مهربانم فوت کرد چون فکر از دست دادنش اومد تو ذهنم.
اما شما جهان درون و بیرون که اساساً مستقل از هم هستند را یکی در نظر می‌گیرید. چنین تفکراتی در اوایل کودکی رایج هستند اما به مرور و با رشد تفکر انتزاعی و غنی شدن تجربه و از میان رفتن 'من' به عنوان قادرمطلق (همه چیز به خواست من تغییر می‌کند) کمرنگ می‌شوند و در می یابیم که افکار ما نیستند که رویدادهای جهان واقعی را رقم می‌زنند و رویدادهای بیرونی مستقل از خواست و اراده من به وقوع می پیوندند.

از طرف دیگر کنترل و تسلط ما بر جهان خارج محدود است‌‌. اکثر رویدادها در کنترل و اختیار ما نیستند. تلاش برای تسلط و کنترل بر چیزی که فرد کنترلی بر آن ندارد، مصداقی از کنترل بی حد و حصر است (فکر من بوده که موجب مرگ همسایه شده). مرگ و زندگی اموری هستند که در کنترل و اختیار شما نیستند، در کنترل فرض کردن چنین اموری قدرت مطلق فرض نمودن خودتان است. با اینحال افکار وسواسی با درمانهای رفتاری-شناختی و دارودرمانی بهبود قابل توجهی می‌یابند.

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha