وقتی میاد تو ذهنم میگم تبارک الله احسن الخالقین خدایا این فکرارو ازم دور کن و به عزیزانم عمر با عزت و طولانی بده یا ممکنه این فکرم بره رو دوستی آشنایی همسایه ای وقتی براشون ی اتفاقی میوفته به رحمت خدا میرن من خودمو مقصر میدونم که فکر مردنشون اومد تو ذهنم من با فکرم باعث شدم که بمیرن من وقتی 14سالم بود پدربزرگم فوت شدن و بسیار مهربون بودن هنوزم عذاب وجدان دارم که چرا فکر از دست دادن پدر بزرگم اومد تو ذهنم این فکرا سه چهار روز در هفته میاد تو ذهنم و بیشتر موقع خواب واین حالت موقعی بیشتر میشه که خبر فوت کسی و بشنوم همش فکرم درگیره دیگه خسته شدم از این فکرای لعنتی دور از خانوادم زندگی میکنم و همش دلتنگشونم همش دارم زنگ میزنم که مراقب خودشون باشن و...
بعضی وقتا میگم زندگی چه ارزشی داره اومدم شهر غریب خونه زندگیمو ول کنم برم خونه مامان بابام مراقب خانوادم باشم یا با خودم میگم چرا ازدواج کردم کاش پیششون میمونم از طرفی میگم اونا بدون من اینفکرارو میکنم غصه میخورن و مریض میشن اصلا گیجم نمیدونم چیکار کنم
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید