تورخدا جواب بديدمن ٣٦ سالمه جدا شدم بچه هم ندارم جدا هم زندگي ميكنم نميدونم چمه واقعا خودم ناراحتم من واقعا نميتونم با خانوادم ارامش بگيرم كاريم ندارن ولي يجورايي مقصر ميدونمشون پشتم بودن ولي نه اوني كه من ميخواستم زجر زيادي كشيدم الان عقد خواهرمه تمام كاراشو خودش كرد با مادرم و شوهرم من ازهيچي خبر نداشتم فقط بمن ميكن فردازبيا عقد توقعي هم ندارم ولي بخدا اصلا دلم نيخواد برم حتي ميگه اينو بپوش اينو نپوش عكس لباستو بده ببينم واقعا خسته شدم نميكه ١١ سال ازش بزركترم من گفتم نميام عقد يجوريم از دست خانوادم ناراحتم نميتونم ي دليل بيارم هزاردليل دارم كه موقعيكه نياز دارم به دادم نرسيدن يا توجهي بمن ندارن واقعا نميدونم چيكار كنم احساس تنهايي ميكنم احساس خلا ميكنم فقط ميكم مريض نشم محتاجشون بشم توروخدا كمكم كنيد خيلي تنهام يبار نشده من بتونم با مادرم حرف بزنم با اوامش هر وقت زنگ ميزنه نكات منفي ميكه خوانرات حال ندارن خودم مريضم ولي موقع خوشياشون من نيستم كمكم كنيد
پاسخ با سلام اينكه همسرتان با اينكه نياز شما را ميداند اما بي توجهي ميكند بايد علت ان ريشه يابي شود.بهتر است اصلا ضعف نشان ندهيد و در برابر تعريف و تمجيدها واكنش نشان ندهيد .اينكه اين مسائل را دست اويز از...
پاسخ دوست عزیز سلام میتونم درک کنم که بودن توی چنین شرایطی میتونه چقد حس بد و ناامیدانه ای داشته باشه. اما سوالی که پیش میاد این هستش که نقش شما در همه ی این سالها چی بوده؟برای تغییر شرایط چه راهکاری داشتی...
پاسخ سلام دوست خوبم بسیار جای خوشحالی هست که زندگی زناشویی تون راضی هستید چون یکی از ستون های زندگی مشترک دوست داشتن وصمیمیت بین زوجین است . توصیه میکنم مسئله که وجود دارد رو حلش کنید هم در واقعیت وهم در ذ...
پاسخ سلام دوست عزیز تمرکزتون باید روی رابطه خودتون باشه اگر پای دختر و وسط بکشید و حرف بزنید ممکنه در صندوقی باز بشه که مدت ها بسته بوده و اگه انتخابتون این باشه باید عواقبی که ممکنه داشته باشه رو هم بپذ...
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید