سلام من به مدت 10ساله ازدواج کردم یک دختر 4 ساله دارم خودم 29 سال و شوهرم 37 سال سن دارن متاسفانه من از اول ادواج تا مهر سال پیش دایم دعوا و جر و بحث با همسرم داشتم و خوب هر دو مقصر بودیم دعواهامون سر مسایل خاصی نبود اما شدت بالایی داشت هم من از ایشون دیگه احساس تنفر داشتم هم ایشون ( ما سنتی و بدون هیچ آشناییت قبلی باهم ازدواج کردیم) بعد ایشون تو یه دعوا به روی من چاقو کشید که خوب دروغ نگم منم با دعوا و سر و صدا و حرفام به عصبانیتشون دامن زدم اما ایشون وحشتناکترین کار ممکن رو کرد که به گفته خودشون میگه فقط میخواستم بترسونمت اما من اینجور فکر نمیکنم
ایشون به شدت درون گرا ساکت و با کسی رفت و آمد دوستانه نداریم و خانواده شون کلا رفت و آمدی باهم ندارن و اخلاقهایی دارن دوبه هم زن حرف درست کن که هیچ کدوم نتونستن دیگه همدیگه رو ببینن
بعد اون دعوا ایشون خودشون اقدام کردن برای روان پزشک که بعد دو جلسه روانپزشک پیشنهاد مشاوره زوج درمانی کردن و با مراجعه پیش مشاور از من خواستن تکی برم پیششون و من رفتم و مشکلات ریشه ایی زیادی از کودکی داشتم تا به اون روز که من رو تا مرز خدکشی خود کم بینی مفرط عصبانیت غیر قابل کنترل کشونده بود با کمک روان درمانگرم حالم خوب شد و به تعادل در روحیاتم رسیدم و قرار بود جلسات زوج درمانیمون شروع بشه که با یک جلسه رفتن زندگیمون به آرامش رسید و ایشون تو اون جلسه طریقه صحبت کردن آروم رو یادمون داد و پیشنهادش این بود بریم بازم که نرفتیم تا الان بحث پیش اومده بین من و شوهرم اما دعواهای گذشته دیگه تکرار نشد
شوهرم اما رفتارهای وسواسی هنوز دارن قبل مسافرت استرس میگیره در حدی که نمیتونه بخوابه چندین بار در ماشین رو چک میکنه برای مطمین شدن از بسته بودنش قفل در خونه رو چک میکنه یه بحث تو محل کارش به همش میریزه ولی نسبت به من نه شک داره نه نامهربونه کلامی ابراز علاقه میکنه و بسیار در کارهای خونه کمک میکنه و هوام رو داره اذیت نشم که از اول همینطور بود
ایشون هنوز داروی سرترالین مصرف میکنن و به این باور رسیدن که خوب شدن ولی رفتار وسواسیش هنوز هست دلم فرزند دوم میخواد و همسرم هم همینطور
ترسم از اینه ایشون و من باز به حالت قبل برگردیم برای بچه دوم چون فرزند اولم جزو بچه های سخت بود کولیک داشت و تا 6 ماهگی اصلا ذره ایی آرامش و خواب نداشتیم
دکترشون میگن نه به هیچ وجه نیارید تا 10 سالگی بچه هم دور نمیشه ولی خوب من میخوام نظر چند نفر متخصص دیگه هم بدونم
ضمنا از وقتی دکترش این رو گفته ایشون نبودن و من تنها با دکتر حرف زدم ایشون فهمید من گفتم اگه میخوای من رو و این زندگی رو برو دکترت و داروهات رو منظم بخور و قبول کن مشکل رو تا بتونی خوب بشی وگرنه من دیگه زن ضعیف گذشته نیستم
از اون روز محبتش رو چند برابر کرده و من حس میکنم فقط میخواد نشون بده اون خوبه و مشکلی نداره تا راضی بشم برای فرزند دوم
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید