شما با مشاهده واکنش های کودکتان نسبت بهغریبه ها در سنین مختلف می توانید مراحل رشد او را بفهمید. هنگامی که کودک را نزدپزشک می برید تا وقتی که به یک سا لگی برسد این واکنشها را از خود نشان می دهد:بچه دو ماهه توجهی به دکتر نمی کند. هنگامی که کودک را روی تخت معاینه میخوابانند، او از فراز شانه پزشک به مادرش چشم می دوزد.
کودک چهار ماهه اسباب شادی پزشک است. او به محضاین که پزشک به او لبخند می زند، به پهنای صورت می خندد و برای پزشک سر و صدا درمی آورد.
در پنج یا شش ماهگی کودک کم کم عقیده اش راعوض می کند. در نه ماهگی مطمئن می شود که پزشک یک آدم غریبه است و باید از اوترسید. هنگامی که پزشک به او نزدیک می شود لگد زدن و بغبغو کردن را کنار می گذارد.هنگامی که پزشک با دقت نگاهش می کند، بدنش یخ می کند و 20 ثانیه ای با شک و تردیدبه او زل می زند. سپس شکمش با سرعت بالا و پایین می رود. سرانجام چانه اش می لرزدو بدنش هم شروع به لرزیدن می کند. او ممکن است بقدری بترسد که تا مدتها پس از تمامشدن معاینه، گریه کند. در این دوره حساس، ممکن است کودک از هر چیز ناآشنایی بترسد.کلاه مادر یا حتی صورت تراشیده پدر پس از آن که کودک عادت کرده پدرش را با ریشببیند، او را می ترساند. به این رفتار ترس از غریبه ها می گویند. جالب است کهبدانید چه چیزی کودک شما را از آدمی که عاشق همه بود تبدیل به موجودی نگران ومظنون کرده است.
ابتدا این که در حدود شش ماهگی، کودکان قدرتپیدا می کنن که اشیاء یا انسانهایی را که جلوی رویشان نیستند، به ذهن بیاورند. بهاین روند حافظه بازگشت کننده می گویند. در ماههای اول تولد کودک فقط حافظه تشخیصیداشت، یعنی می توانست پدر و مادر و کسانی را که برایش مهم بودند تشخیص بدهد، ولیوقتی که آنها ازجلوی چشمش دور می شدند واقعا درباره آنها فکر نمی کرد. با فعال شدنحافظه بازگشت کننده، او می تواند تصویر مادر، پدر و کسانی را که جلوی چشمش نیستند،به ذهن بیاورد و آنها را با چهره های نا آشنایی مقابل رویش مقایسه کند. کودک اگرنتواند چهره غریبه ای را که جلوی رویش ایستاده، به خاطر بیاورد، نگران می شود و ازخود می پرسد این آدم کیست؟
در شش تا نه ماهگی، کودک هنوز نمی تواند فرضیههای منطقی ای را درباره این که بعد چه اتفاقی رخ می دهد، بر اساس تجربه های قبلیدر ذهن خود منسجم سازد. او کاملا در زمان حال زندگی می کند. بنابراین وقتی کهغریبه ای درست در مقابل رویش قرار می گیرد، او نمی تواند بفهمد که چرا او آشنانیست و تصورش را هم نمی تواند بکند که از وضعیت موجود، نتیجه خوبی حاصل شود. هرچهباشد بچه کوچک نه می تواند بدود و نه می تواند پنهان شود. او به شدت نگران می شودو گریه می کند.
در پانزده ماهگی، موقعی که ترس از غریبه ها ازبین می رود، کودک می تواند از گذشته چیزهایی یاد بگیرد و آینده را پیش بینی کند.او به خودش می گوید که شاید من این آدم را نشناسم، ولی در گذشته، مادرم آمد و همهکارها روبه راه شد، بنابراین من می توانم بدون این که بترسم از پس این آدم غریبهبربیایم. بنابراین ترس از غریبه ها یک مرحله قابل پیش بینی و عام در میان کودکاناست که در سن نه ماهگی به اوج خودمی رسد و تقریبا در پانزده ماهگی از بین می رود.
اگر کودک شما نسبت به آدمها و محلهای جدیدخیلی حساس است و یا برعکس اصلا توجهی به نزدیک شدن افراد غریبه یا قرار گرفتن درمحیطهای ناآشنا ندارد، بهتر است بیشتر به روند رشد و شرایط محیطی وی توجه کنید.شاید بهتر باشد تعادلی بین حفظ امنیت با آشنایان و ملاقات با غریبه ها در محیط هایجدید ایجاد کنید.
پاسخ سلام خدمت شما مادد گرامی خوشحال هستم که سعی دارید بصورت علمی مشکل فرزندتون را حل بفرمایید. ترس از غریبه ها تا 18 ماهگی یک واکنش طبیعی در بچه هاست.بعد از 18 ماهگی انتظار داریم که این رفتار بهتر بشه. در...
پاسخ دوست عزيز سلام،اين يک ترس طبيعی در كودكان است و معمولا تا دو سالگی از بين ميرود و ترجيح ميدهد بزرگسال آشنا را كنار خودش داشته باشد.سعی كنيد وقتی ميخواهيد او را با يک فرد غريبه آشنا كنيد او را كنار خود...
مخالفت پدرم با ازدواجم با غریبه
پاسخ سلام دوست عزیز اگر مدت اشناییتان زیاد بوده به طوری که به شناخت کافی رسیده اید بهتر است موضوع اشناییتان را با خانواده تان مطرح کنید مثلا به مادرتان بگویید که میشناسیدش در چهارچوب معیارهای خانواده تان ...
حرف نزدن کودک دوساله با غریبه ها
پاسخ عرض سلام و وقت به خیر: دوست عزیز مسئله فرزند شما به نظر می آید یک مسئله تربیتی باشد،به نظر من لازم است به یک مشاور کودک مراجعه کنید تا آموزش والدگری ببینید و فرزندتان هم ارزیابی شود و در صورت نیاز...
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید