2794
سلام من یه زن سی ساله ام که یه دختر چهار ساله دارم و با همسرم فامیل خیلی نزدیکیم دختر دایی پسر عمه و برعکس شکر خدا دخترم از نظر هوش و ظاهر دختر سالمیه و مشکلی نداره ؛ بارها به همسرم گفتم که بیا برای بارداری دوم اقدام کنیم تا دیر نشده ولی بی هیچ عنوان راضی به فرزند دوم نیست و ما بارها سر این موضوع دعوا کردیم من واقعا این نیاز رو‌حس می کنم که باید برای دخترم خواهر و یا برادری رو بیاریم چون به شدت حس تنهایی می کنه و هم سناش که خواهر و یا برادر دارن از من می پرسه چرا من ندارم و یا کسی نیست که همبازی من باشه؛ بارها به همسرم گفتم بریم و ازمایش ژنتیک بدیم و مطمئن بشیم ولی کلا حرفش یکیه و میگه من فرزند دوم نمی خوام و من هم نمی تونم قبول کنم ؛ از نظر ژنتیکی هم تو فامیل. هیچکدوممنون تا چند نسل قبل شکر خدا مشکلی نبوده ؛ چه جوری راضیش کنم برای فرزند دوم و ازمایش ژنتیک ؟ داریم با سر این قضیه به مشکل بر می خوریم من واقعا دوست ندارم دخترم تنها و بی کس بزرگ بشه با توجه به اینکه اطرافش هیچ بچه ی هم سنی نیست ممنون میشم راهنماییم کنید
پاسخ مشاور

مرکز خدمات روانشناسی و مشاوره نیکو

با سلام دوست گرامی این تصمیم عموما برای پدر و مادرها از تصمیم گیری در مورد به دنیا آمدن اولین بچه هم مشکل‌تره ، تنها صحبت از داشتن یک بچه نیست، بلکه مسئله تغییرخانواده هستش ، با به دنیا آمدن فرزندی دیگر باید به این فکر کنید که چطور حضور او سبک زندگی، اقتصاد، کار، روابط و البته بچه بزرگترتون رو تحت تاثیر قرار میده. و اگر حرف‌های کوچه و بازار را گوش کنی اضافه شدن یک نفر به اعضای خانواده به معنای دوبرابر شدن وظایف مادر و پدره. اما خب بعضی وقتها یکی از زوجین آمادگی بچه دار شدن را داره و دیگری آماده این کار نیست. مشکل اینه که زوجین بتونن همیشه با هم موافق و یا به توافق برسن، حل این مسأله کار ساده‌ای نیست، اما قدم اول اینه که در مورد تفاوت‌ها و اختلافات صحبت کنید. بشینید و با هم در خصوص دیدگاه¬هاتون بحث کنید. ممکنه نتونید در همان لحظه چیزی رو حل کنید، اما در عوض به درک بیشتری از هم میرسید، باید به هم زمان بدید، شاید همسرتون ترسهای پنهانی داره که حتی نمیتونه به شما بگه ، شاید فکر میکنه شما درکش نمیکنید و هزار دلیل دیگه ، بدترین اتفاق ممکن اینه که هر دو به افکار و ایده ای که دارید محکم بچسبید و تا زندگی براتون تبدیل به یک مکان بی طراوت و فاقد حیات بشه. با هم در یک جای متفاوت از جای همیشگی (مثل پارک،کافیشاپ، سینما و ..) قرار بذارید ، کمی خوش باشید و بعد به حرفهای هم با تمام عشقی که دارید گوش کنید. سجاد بهرامی روانشناس بالینی-رواندرمانگر-هسپنوتیست عضو رسمی انجمن روانشناسان بافتگرا امریکا

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha