2794
سلام خانم دکتر. من صدفم که دیروز تاپیک راجع به خانواده شوهرم زدم.مرسی که جوابم رو دادید. خانم دکتر مادرشوهرم از من بدش میاد و دوست نداره برم خونشون تو دعوا بهم گفت دوست ندارم بیای خونمون اگرم تا الان میذاشتم بیای به خاطر پسرم بوده میگفت تو تملق ما رو میده. از این حرفاشم خیلی ناراحت شدم و دوست ندارم دیگه برم خونشون. خانم دکتر تو این چند سال که با شوهرم ازدواج کرم هفته ای یک بار به خاطر شوهرم با هم میرفتیم بهشون سر میزدیم و کوچکترین بی احترامی خدا شاهده بهشون نکردم. تو تاپیک قبلیمم گفتم که کلا من آدم خجالتی و ساکت و آرومی هستم که کار به کار هیچکس ندارم. هر وقت میرفتم خونشون خیلی آروم یه جا میشستم و زیاد اهل حرف زدن نیستم .زیادم باهاشون حرف نمیزدم نه به قصد بی احترامی.کلا آدم کم حرفی هستم. به خاطر همین کم حرفی و خجالتی بودن اونا ازم سواستفاده میکردن و همیشه هر وقت میرفتم خونشون بهم متلک میگفتم و من به خاطر شوهرم چیزی بهشون نمیگفتم. شوهرم همش میگفت به خاطر من ولشون کن چیزی بهشون نگو. اینقدر پشت گوش انداختم و چیزی بهشون نگفتم که اونجوری دیگه جلو فامیلا کلا آبروم و بردن. خانم دکتر قبل از این دعواها هم خواهر شوهرم پیامکی الکی باهام دعوا کرد و هر چی دلش خاست پیامکی به من و خانوادم گفت بعد بوسه شوهرم گفتم که خاهرت بهم پیام داده و اینجوری گفته. بعد تا چند ماهم با خواهر شوهرم قهر بودم که شوهرم گفت بیا به خاطر من بریم خونشون و باهاشون یعنی با خواهرم آشتی کن منم به خاطر شوهرم رفتم خونشون بعد که رفتم خواهر شوهرم اصلا محلم نذاشت و زیاد باهام حرف نمیزد یعنی خیلی احساس کوچیک شدن و تحقیر شدن بهم دست داد. رفتیم خونه خودمون به شوهرم گفتم نگاه کن به خاطر تو اورفتم خونشون ولی دیدی محلم نذاشت. دیگه اون برام یه تجربه شد. دیگه نمیخام به خاطر شوهرم برم خونه پدرشوهرمینا چون من خانوادش و میشناسم و میدونم اگه برم محلم نمیزارن و تحقیر میشم. در حالی که این دعواها تقصیر اونا بوده و اونا اول باید بیان خونمون برای آشتی ولی نمیان و منتظرن تا من برم که تحقیرم کنن.شوهرم که بهشون میگه اونا میگن نه ما بزرگتریم اون باید اول بیاد. خانم دکتر تقصیر اونا بوده اونا اول باید بیاد اینجا بحث بزرگتر کوچیکتر نیست .خانم دکتر اینا احترام سرشون نمیشه هر کى بهشون احترام میذاره فکر میکنن دارن تملقشون و میدن. بعد اینکه گفتید ببخشیدشون من خیلی وقته که بخشیدمشون فقط نمیخام که ببینمشون. تازه حتی این دعواهاییم که بینمون بوده رو فقط مامانم و خاهرام میدونن دیگه به بابام و داداشام نگفتم اونا نمیدونن. بعد پدرشوهرمینا فکر میکنن که بابا و داداشام میدونن و چیزی نمیگن و فکر میکنن مثلا اونا میدونن و دارن تملق میدن که چیزی نمیگن، در حالی که بابامینا نمیدونن اگه بابام میدونست ازشون شکایت میکرد و طلاقم و از شوهرم میگرفت.
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

عزیزم من نگفتم شما برو خونشون . در مورد روزی که پدرشوهرتون اومده بودن گفتم بهتر بود میرفتید وباهاشون سلام علیک میکردید این خیلی خوبه که در وجودت بخشیدیشون این طوری خودت احساس خوبی خواهی داشت پس بهتره دیگران هم از قلب مهربونت با خبر بشن به همسرت بگو که بخشیدیشون وکینه ای به دل نداری ولی برای اینکه اذیت نشن فکر میکنی همو نبینید بهتره ولی هیچ مشکلی باهاشون ندارید ودر جایی اگر ببینیشون حتما باهاشون سلام وعلیک میکنی باز هم تاکید میکنم مهم همسرت هست نه کسی دیگه به همسرت بگو اینقدر جایگاه تو برام مهم بوده که این دوسال نخواستم پدر وبرادرم موضوع رو بدونن چون دلم نمیخواد کسی بهت بی احترامی کنه یادت باشه ما احترام رو به خاطر دیگران نمیزاریم بخاطر شخصیت خودمون میزاریم. احترام به دیگران در وهله اول احترام به خودمون هست

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha
پرسش ها و پاسخ های مشابه

سلام.تورو خدا جوابه سوالمو بدین خیلی برام مهمه.مرسی

پاسخ سلام دوست عزیز لطفا سوال خود را بپرسید تا به شما پاسخ داده شود با تشکر

سلام خانم دکتر دشتی.صدف هستم که راجع به شوهرم و خانوادش تاپیک میزدم. حالا میخام راجع به خودم ازتون م

پاسخ صدف عزیز من فکر میکنم شما درمورد خودت کم لطف هستی .اینطورها هم که فکر میکنی نیس اگر شما تا این حد خجالتی باشی که میگی ونمیتونی از حقت دفاع کنی پس دوسال پیش هم نمیتونستی خونه خالتون با مادر شوهرت بحث ک...