2794

مشکل در زندگی مشترک وفکر به طلاق

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 249 بازدید

سلام وقتتون بخیر من تو زندگیم به مشکل خوردم ومیخوام تعریف کنم

سه ساله عروسی کردم و یکسال هم پروسه آشنایی ونامزدی طول کشید البته دوره نامزدی دوسه ماه بیشتر نبود

همسر من از موقع نامزدی ی سری مشکلات رفتاری داشت مثل شکاک بودن،و بجای حل مشکل یا مقابله باهاش گریه میکرد ،اگه مخالفت میکردی عصبانی میشد فکر می‌کرد کل حرف ها ورفتارهای خودش درسته وبقیه اشتباه میکنن،توقعش از اطرافیان چه خونواده من وچه خونواده خودش زیاد بود،بالاخره هرکسی درگیر زندگی خودشه وایشون توقع داشت خونواده ها کمکش کنن و یا مریض بود(دیسک کمرداره) میگف شرایط ما سخته بقیه باید کمک میکردن قسطامونو بدیم یا پول قرض بدن شاید یکی نداره ویا اصلا داره دوس نداره بده،زندگیمونو با وسایل دست دوم شروع کردیم وخونواده من هم تاجایی ک توان داشتن ی سری وسیله بهمون دادن و گفتیم هردو حقوق داریم کم کم همه چی میگیریم ولی همیشه سرکوفت میزد خونواده تو هیچی ندادن دوستت ندارن فرق میزارن به دامادشون احترام نمیزارن،ولی پدر من باکارگری بچه هاشو بزرگ کرد وشاهد فداکاریاش بودم تا ما تونستیم درس بخونیم ولی این آقا میگه مگه چیکار کردن برات،گاهی توهین هم میکردچن باری فوش هم داد،رفتارش جلوی بقیه با من اصلا خوب نبوده همش حس حقارت بهم دست داده ،هرجوری تونستم کمکش کردم رو حقوق خودم وام گرفتم طلاهامو فروختم تونستیم خونه بسازیم ماشین بخریم،تقریبا یکسال هم هست نمیتونه کارکنه،ولی تا ی چیزی میگم میگه تومنو درک نکردی طرفدار خونوادت بودی،وقتی توهین میکنه چرا باید سکوت کنم وچطور درکش کنم،از مراسمات نامزدی و عروسی هم نزاشت ی خاطره خوب برامون بمونه شب عروسی هم حتی دعوا داشتیم، تو عروسی دونفره میرقصیدیم یکی از فامیلای ما اومد وسط قهر کرد گذاشت رف نشست ی کنار،میگف چرا تو نگفتی نیا داخل،تو جمع کافیه ی چیزی بگم فوری درمیاد میگه نه نه اصلا اینطوری که میگه نیست،مریض شد عمل کرد مامانش اومد سه روز موند ورفت من بهش رسیدم تا خوب شد ولی هیچوقت قدر منو ندونست 

من قبل ازدواج کلی آرزو داشتم ازهمش گذشتم به ی امیدی وارد زندگی با این آقا شدم ولی خیلی جاها با بدخلقی وخود خواهی دلمو شکست سه سال دووم آوردم فرصت دادم گفتم بهتر میشه.نشد خودم از لحاظ روحی به هم ریختم دیگه هیچ حسی به این آقا وزندگی ندارم ،حس میکنم دارم عمرم رو تلف میکنم وذوق وشوقی برام نمونده،میخوام طلاق بگیرمحالا نوبت مشاوره دارم و دارم کارهای اولیه طلاق رو انجام میدم میخواستم دوستان راهنماییم کنن کارم درسته یا غلط 

الان ک این آقا میگه من اشتباه کردم قدرتو ندوستم ولی من نمیتونم دیگه به این زندگی دل ببندم همه عشق واحساسم از بین رفته کششی نسبت بهش ندارم،اگه واقعا درست شده باشه امکان داره منم مثل قبل دوسش داشته باشم؟احساساتم نسبت بهش تغییر کنه

اطلاعات تکمیلی

سن ۲۵ شغل معلم
پاسخ مشاور

مشاوره و راهنمای خانواده

کاملا کارتون درست هست و یک لحظه هم برنگردید عقب را نگاه کنید.ایشان یک کودک لجباز هست به دنبال مادر نداشته.رهایش کنید .تا ابد ایشان کودک هست.چه بسا زنانی داریم که به اجبار دارند این کودکان را مراقبت می‌کنند آنها هیچ وقت معنای زندگی مشترک را نچشیده اند و همواره کنار قنداق و لجبازی این کودکان نشسته اند ازدواج نکرده اند که. مادر شده اند 
شما هم الفرااار..‌‌آفرین بتاز و برو

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha
پرسش ها و پاسخ های مشابه

وسواس رفتاری وفکری شدیدبرادر

پاسخ دوست عزیز نیاز به اطلاعات بیشتری از شما هست.اینکه چطور شده با شما زندگی میکند؟ برای مشکل برادرتان حتما به روان‌پزشک مراجعه کنید تا دارو دریافت کند.با مشاور مشورت کرده تا بتوانید با یک راه حل بابرادرتا...

سلام من ۲۰سالمه دو ماهه ازدواج کردم و تازه فهمیدم باردارم ...نمیتونم باهاش کنار بیام وفکر میکنم خیل

پاسخ سلام این حالات شما به علت این هست که شما بدون برنامه ونا خواسته باردار شدید ولی این رو بدانید که لطف خدا شامل حالتون شده واین هدیه الهی رو به شما عنایت کرده.تهوع وبی اشتهایی از عوض بارداری هست وبه مر...