حس میکنم نمیتونم از هیچی توی زندگیم لذت ببرم همچی غیر واقعی به نظر میاد ادما و همچی..
اطرافیانم مداوم دارن ازم فاصله میگیرن طوری که داخل یه اکیپ پنج نفر همشون همو به من ترجیح میدن
هیچکس دوستم نداره حتی خانوادم با وجود اینکه تک فرزندم
با اینکه همه تلاشمو میکنم ولی توی درسی که میخوام ازش انتخاب رشته کنم نمره بدی دارم طوری که حس میکنم اخرش هیچی اونجور که میخوام پیش نمیره و هدف مهاجرتمم هیچ و پوچ میشه در صورتی که خیلیا نصف تلاش منو میکنن و معدلای بالا تری دارن
دارم فکر میکنم شاید با این همه عیب و نقص ام، کند ذهنم هستم..
حقیقتا وقتی امیدی ندارم تمرکزی هم روی درسم ندارم هر چقدر که بخونم
من هدف دارم توی زندگیم ولی وقتی تازگیا بهش فکر میکنم حس میکنم دیگه مثل قبل خوشحال نمیشم انگار یه چیزی بهم میگه نمیتونم حس خالی بودن میکنم انگار از همه اینا ناراحتم ولی بازم میگم که چی؟
وقتی فکر میکنم شاید اگه یه درصد چیزی که میخوام نشم بهتره برم بمیرم تا اکسیژن حروم کنم
قبلنا از اینکه ارایش میکردم حس بهتری میگرفتم و اعتماد به نفسم بیشتر میشد اما الان از اینم خوشحال نمیشم حس میکنم یه ماسکه که چهره واقعی منو پنهون میکنه و چیزی رو تغییر نمیده
کارایی که همیشه میکردم دیگه خوشحالم نمیکنه
دلم میخواست مثل بقیه باشم اون ادمایی که دوست داشتنی و امیدوار و موفق با یه ظاهر خوبن کسایی که همه دوستشون دارن و بهشون افتخار میکنن
هیچوقت کسی نبودم که توی زندگی یه نفر اولین نفر باشم از اخر بودن خسته شدم از اینکه توی هرچیزی میدوئم و هیچی به هیچی
میخوام به بقیه بگم چرا باهام اینطور رفتار میکنن؟
مگه چه مشکلی دارم؟
ولی وقتی خودمم خودمو دوست ندارم چطور انتظار میره بقیه داشته باشن؟
دلم میخواست یکم به زندگی طور دیگه ای نگاه میکردم یکم با انگیزه تر..
ولی هیچ امید و انگیزه ای ندارم و از اینم خستم
من از همه دغدغه های مسخره و بزرگم خستم
از وقتی یادمه هم همینطور بودم همیشه تسلیم میشدم و فکر اینکه الان بازم بخوام تسلیم بشم باعث میشه بازم همچی رو تیره و تار تر ببینم
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید