2794

خانوم دکتر مجرب لطفا پیام من و بخونید

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 187 بازدید

سلام خدمت شما، خیلی ممنونم که سوال من و خوندید، گفته بودید بیشتر توضیح بدم، دو روز پیش بهتون پیام داده بودم و از حال بد روحیم براتون گفته بودم

من فرزند دوم خانواده هستم، پدر و مادر من بچه هاشون رو خیلی دوست دارن کل زندگی شون رو به پای ما گذاشتن از این جهت میگم  که خانواده خوبی دارم، ولی پدر من آدم بی مسئولیت و بی خیالی هست، همیشه توی خانواده مشکل مالی داشتیم بخاطر همین مادرم از وقتی یادم میاد مجبور بود کار کنه

مادرم از زندگیش راضی نبود و همیشه غر میزد، توی خونه همیشه تنش بود

در واقع خانواده م خیلی حمایتگر نیستن، پدرم که خیلی به این چیزها فکر نمیکنه، مادرم نه وقتشو داره نه کاری ازش بر میاد

و اینکه هیچ تفریحی هم نداشتیم، هیچ وقت مسافرت باهم نرفتیم

اینا باعث میشه الان هم که ازدواج کردم، همش نگران خانوادمم و دلم براشون میسوزه مخصوصا مادرم هیچ وقت هیچ حال خوبی توی زندگیش نداشته هیچ خوشی نداشته

این یه توضیح کلی درباره خانوادم 

پرسیدین از کی این حس رو دارم، شاید از وقتی درس و دانشگاه تموم شد و ارتباطم با دوستام کم شد و سر کار رفتم، دگ هیچ وقت احساس خوشحالی عمیق نداشتم که میشه حدود ۵ سال و بعد از ازدواجم هم فکر میکنم تشدید شده

فکر میکنم الان حالم خیلی وابسته به زندگی مشترکم داره، هر موقع شرایط زندگیم خوب نباشه حال منم خوب نیست، ازین بابت هم ناراحتم فکر میکنم احساس ضعیفی هستم که حتی حال خودشو نمیتونه کنترل کنه

زندگی الانم خوبه، همسرم مهربونه صبوره دوستم داره و اینو کلامی هم ابراز میکنه، مشکل هم بهرحال داریم، بدترینش اینه که همسرم وقتی ناراحت میشه قهر میکنه، طولانی مدت و وقتی  قهره با من به شدت سرد میشه و هیچ توجهی بهم نداره انگار من دشمنشم رفتار پرخاشگرانه نداره ولی طولانی مدت باهام حرف نمیزنه، پیش میاد خودش هم آشتی کنه ولی بیشتر وقت ها من شروع میکنم به صحبت کردن

در مورد بچه، چون تازه ازدواج کرده بودیم بچه دار نشدیم وگرنه همسرم به شدت بچه دوست داره خودم هم دوست دارم که مادر بشم ولی نمیدونم با این احساسی که دارم میتونم مادر خوبی باشم یا نه

بعد از ازدواجم تنها تر شدم(به خاطر شرایط شغلیمون ممکنه پیش بیاد سه چهار روز من و همسرم همدیگر و نبینیم)  و به این تنهایی علاقمند شدم الان ارتباط برقرار کردن با بقیه برام سخت شده دوست دارم بیشتر توی خونه تنها باشم، حتی با دوستام هم دیگه خیلی حرفی ندارم که بزنم، وقتی میبینمشون بیشتر سکوت میکنم، بخاطر همین معذبم و انگار تمایل برای دیدن بقیه کم شده

ببخشید خیلی طولانی شد

ممنونم از وقتی که گذاشتید

اطلاعات تکمیلی

سن 28 جنسیت زن شغل کارمند وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاوره و راهنمای خانواده

سلام عزیزم ممنون از شما که کامل پاسخ دادید..خیلی حرفها هست و خیلی شنیدن ها از جانب شما. اینکه شنیده بشوید و نیاز هست تعداد زیادی  جلسات مشاوره را سپری کنید چرا میگم جلسات زیاد چون شما یک انسان تحت فشارید که نیاز دارید برون ریزی کنید و تخلیه هیجانی بشوید.شما خیلی متعهد و مسئولیت پذیر هستید و اونقدر روحیه حساسی دارید که شاید به طور مثال برای گرسنگی یه بچه همسایه شب و روز نداشته باشید...نوشتن و بیان تمام مسائل برای شما در سایت خیلی دشوار است اما سعی میکنم شمارا راهنمایی کنم..اول اینکه مادرتان در نگاه به شخصیت پدرتان بر روی شما تاثیر منفی داشته..شاید مادرتان آدم ناراضی هست .یا انتظارات بالایی دارد..اینها در حد حدس من هست می‌توانید بعدها برایم بگویید که درست بوده یا نبوده.مادر شما زنی زبروزرنگ ووعجول و شاید پدرتان ارام و صبور است این جمله شما که بیان کردید ((کل زندگی شون رو به پای ما گذاشتن))(((ولی پدر من آدم بی مسئولیت و بی خیالی هست)) این جمله برای من در تضاد و معکوس هست...اینکه پدرتان چطور میتونه کل زندگیشو برای شما بده در حالی که بی خیال و بی مسئولیت هست؟اینگونه نمیتونه باشه..میدونستید این نظراتی که دارید نظرات مادرتان هست؟چون از روزیکه بدنیا آمده اید غرغر های مادرتان بوده و نارضایتی هاش و مردی رو که هیج وقت قبول نداشته..شاید اونقدر پدرتان تحقیر شده که دست از همه چی کشیده گفته بابا ولش کن این زن که منو نمیبینه قبول نداره و مادرتان ایشان را تبدیل کرده به یک مرد بی مسئولیت!!و یا تمام کارها رو مادرتان انجام داده و پدرتان با غروری نداشته تبدیل شده به یک مرد بیخیال!!!اینها در حده یک تفسیر از خوانواده شماست که میخام شما تفکر کنی..شاید پدرتان اینقدر هم فاجعه نبوده و شما اونقدر احساس مسئولیت می‌کنید همون مسئولیتی که مادرتان توقع دارد دلتان می‌سوزد. در تنش بزرگ شده اید و روحتان خسته هست.نگرانید و آدم نگران نمیتونه خوشحال باشه..این تنهایی که برای خودت ساختی یک عادته..چون توش خودتی و کسی دعوا نمیکنه قهر نمیکنه و تنش درش نیست...اولین گام اینه که پیش روان‌پزشک بری و تمام حالات خود را بازگو کنی یک دوره درمان دارو برات بینهایت موثر خواهد بود و بعدش کلاس برو مثل شنا مثل ایروبیک با انسان‌ها به اجبار معاشرت کن...وقتش شده که اول از همه دلت برای خودت بسوزه.قهر کردن های همسرتان شمارا به تحلیل برده و خسته کرده چرا که همون تنش خانه پدری به شکل دیگری در زندگی خودت تکرار شده ..خودت نیاز به نوازش داری و همسری که قهر میکنه و نوازش میخواد معلومه که خسته میشی و میشکنی...همسرتان هم مشکلاتی قطعا دارد و ایشان هم نیاز به مشاوره دارند چرا که با قهر کردن دنبال مادر گمشده خودش هست ...روان‌پزشک بعد کلاس،،،نگو نه..که پذیرفتنی نیست برای خودت باید ورق جدیدی باز کنی..از حال خودت بعد اتمام دارو و کلاس برایم پیام بگذار.موفق باشید

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha
پرسش ها و پاسخ های مشابه

خانوم دکتر مجرب لطفا پیام من و بخونید

پاسخ سلام دوست عزیز...اینکه پرسیدید حال من بهتر میشه جواب بدم که چرا که نه...ما آدمها گاهی خوب هستیم گاهی بد.انسان اینگونه زاده شده.من از شما اطلاعات خیلی وسیعی میخام اینکه فرزند چندم خوانواده هستید از چه...

سن:22  وضعیت تاهل:نامزد  پرسش:  سلام وقتتون بخیر. ببخشید زحمت میدم. خاهشا متنمو با دقت بخونید.  من د

پاسخ سلام و ممنون که سوال تان را با من مطرح کردید و امیدوارم پاسخم بتواند تا حدودی مشکل شما را حل کند. متاسفانه با مصرف نادرست قرص اورژانسی سیکل قاعدگی خود را به هم ریخته اید. چه خوب که ابتدا دانش خود را ا...

سلام خانم دکتر عزیز لطفا پیام لطفا دوم منو بخونین پیام اول درست تایپ نشده

پاسخ باسلام قطعا يك رابطه ده ساله تموم كردن سخته و ميتونم درك كنم چقدر سخته چشم انتظاري به نظرم خيلي واضح و شفاف خواسته خودتون رو عنوان كنيد اينكه اين بالاتكليفي ازارتون ميده و ده سال زمان كافي براي شناخت...