عذاب وجدان و قصد خودکشی

سلام وقت بخیر امروز من متوجه شدم که پدرم داره یه کار هایی دور از چشم ما انجام میده و من بشدت از دستش ناراحت شدم و قرار بود شب بریم هیئت برای امام حسین نمیدونم عصبی شده بود یا چی که یهو بهم گفت حجابتو درست کن و این حرفا و منم اصلا آدم حجابی نیستم و ۱۴ سالمه بعدش افتاد دنبالم و من رفتم تو اتاقم  و درو قفل کردم دیدم داره میگه اصلا نمیریم و این حرفا منم که خیلی عصبانی شده بودم بخاطر همه چیز یهو برداشتم کلی حرف زدم و با صدای بلند داد میزنم و واقعا هم تقصیر من بود و به پدرم گفتم من از همه کار های تو و گند کاریات خبر دارم و جلو خانواده هم بودیم و من اصلا قاطی کرده بودم و نمیدونم چم بود اون لحظه نمیدونستم دارم چیکار میکنم و واقعا روانی شده بودم بخاطر حرفای بابام نبود بخاطر کل زندگیم بود و من بعد از کلی حرف زدن و فهش و بی احترامی یکم اروم شدم و بابام گفت عزیزم مگه من چی گفتم بهت و این چیزا که داری انقد بلند گریه میکنی و منم داشتم همونجوری ادامه می‌دادم و اصلا به بقیه توجه نمی کردم و  بعدش خواهرم اومد و یکم دلداریم داد و من بازم عصبی بودم و قرارمون فقط بخاطر من سر جاش موند و رفتیم و فقط داشتم توی مسیر به کار های احمقانه ام فکر میکردم و مامانم بهم می گفت تو نباید اونجوری با پدرت حرف می زدی و بی احترامی نمیکردی و سرزنش میشدم الان که برگشتیم واقعا دارم دیوونه میشم هیشکی دیگه منو قبول نداره و پدرمم دیگه باهام حرف نمیزنه و بی محلی میکنن تموم خانواده به من و الان دارم دیوونه میشم و یه عذاب وجدان لعنتی گرفتم که داره منو می کشه لطفا کمکم کنید خواهش میکنم من نمی‌توانم برم از بابام معذرت خواهی کنم واقعا نمی تونم و رویی برام نمونده و همش نگرانم و تا الانی که نصفه شبه دارم ناخونامو میجووم و کسی نیست که به من کمک کنه لطفا کمکم کنید خواهش میکنم دارم دیوونه میشم خواهش میکنم