2794

نسبت به زندگی و همسرم سرد شدم

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 318 بازدید

سلام من 25 سالمه و 4 ساله که با همسرم ازدواج کردم ایشون 27 سالشونه
ما با کلی سختی بهم رسیدیم و 4 سال دوست بودیم و 2 سال هم عقد بودیم...
باورم نمیشه منی که براش تب میکردم و زیر بار اینهمه فشار رفتم برای رسیدن بهش الان دارم این حرفا رو میزنم و ازش سرد شدم!!! مرد خوبیه، چشم و دل پاکه، اصلااا خسیس نیست، خیلی مهربونه و سعی میکنه همیشه درکم کنه ولی من تازه تازه انگار چشمم رو یسری ویژگی ها باز شده
مثلا اندازه من زبر  زرنگ  نیست یا فرز نیست واسه انجام یکاری... من به شدت برونگرام و اون درونگرا...
من همش دلم میخواد شوهرم یه ادمی باشه ک مثل خودم فرز باشه... نیاز نباشه من پیگیر کارا باشم...
خودش به تنهایی کارکنه و از پس زندگی بر بیادو.... واقعا خسته شدم...
چند سال اول زندگی من همه جوره تلاش کردم از همه چیزم زدم  منتی هم نیست خوب پیشرفت کردیم با هم
ولی واقعا بعد گذشت اینهمه سال انتظار دارم همسرم طور دیگه ایی باشه.. مثلا یه تغییری یه کار بزرگی یه چیزی ازش ببینم... من دلم نمیخواد از اول تا ااخر عین یه مرد تو میدون زندگی بدووم...نمیگم شووهرم کاری نیستا هست بنده خدا ولی مثل من سر زبون دار  نیست و زود یه کاری رو به سرانجام نمیرسونه ... خیلی اهل صبر و حوصلت و منم به شدت ادم عجولیم.... تو دوران دوستیمون همیشه نگران این موضوع بودم ک در اینده به مشکل نخوریم و الان بعد 10 سال که میگذره این نگرانیم بیشتر شده و نمیدونم 10 سال بعد واقعا بااین رویه قراره چه اتفاقی بیفته... چون نه من ادم تغییر پذیری هستم و نه اون.... انقدری دلسرد شدم ازش که حتی دیگه به بچه دار شدنم فکررر نمیکنم... خیلی این روزا حالم بده.... همش به این فکر میکنم که جدا بشیم بهتره... من از خودم تعریف نمیکنم ولی واقعا بااین ویژگی روحی و کاری و ظاهری ارزوی خیلیام... همسرمم خوبه ولی خب من یکم سرترم... همیش فکر میکنم شاید اگه مسیر زندگیمون جدا بشه و من با یه ادم دیگه در اینده ادامه بدم منطقی تر و درست تره.... تروخدا فکر نکنید ادم خودخواهیم... من از خیلی چیزا تو زندگی زدم و واقعا دختر بسازی ام... 

اطلاعات تکمیلی

سن 25 جنسیت زن شغل کارمند وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاوره و راهنمای خانواده

همراه گرامی چون من با شما در اتاق درمان نیستم و حضوری وجود نداره مجبورم در این سایت خیلی خلاصه بی پرده با شما صحبت کنم.
اول اینکه شما زن بسازی نیستید چون گفتید بسازید.چون سازش اصلا در شما وجود نداره.همیشه لیدر و رهبر بودید و همه کارها رو خودتان انجام داده اید و همسرتان را در هیچ جا قبول نداشتید خودتان وارد عمل شدید.مثالی برایتان بزنم.میخواستید میوه بخرید همسرتان ۲ کیلو خیار خریده.چون شما ریزبین هستید و همه چی رو تمام و کمال می‌خواهید با دیدن خیارها گفتید  ای وای اینا چیه و خودتان رفتید خیار خریدید اونم همه یه دست و قلمی..اینجا شما همسرتان را عزل کردید از مردانگی از غرور از حق انتخاب ..کلا خودتان شدید رئیس.. خودتان شدید مرد خانه..خودتان شدید رهبر..توجه کنید همه آدمها متفاوت هستند قرار نیست همسرتان عین شما باشد که..شما مورد توجه در جایی قرار گرفتید مثلا بهتون گفتند چه زن زیبایی..چه کدبانوی.. چه فرزو تیزی..گمان کردید شدید ارباب و همسرتان رعیت!!!
شما باید به انتخاب خود پایبند باشید و پذیرش کنید..
در بیشتر جاها بگذارید حتی اگر همسرتان شلمان هست(نقش کارتونی) خودش کاری را انجام دهد بگذارید احساس قدرت کند...اما اگر دلسردی ادامه داشت مشکل همسرتان نیست مشکل شمایید که نظرات بالا بالا دارید ..حتما از مشاور کمک بگیرید.

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha