شوهرم منو مثل یه برده میبینه

سلام 9ساله ک ازدواج کردیم و یه پسر 5ساله داریم . ازدواجمون هم سنتی بودش.از همون اول شغل درست حسابی نداشت و درامدشم کمه.همسرم  حسی نداشت بهم منم همینطور طی چند سال علاقه پیدا کردم ب همسرم و عاشقش شدم ولی اون همچنان حسی نداشت.بعد زایمانم کلا افسردگی گرفتم چون نیاز داشتم همسرم بهم محبت کنه حتی شده دستی بکشه رو سرم نوازشم کنه اما هیچی فقط فکر رفیق بازیاش بود .بچه هم زیاد اهمیتی نداشت براش.بعد شیش ماه از زایمانم متوجه شدم بهم خیانت میکنه همش هم مشروب میخورد با رفیقاش .منم میومدم اعتراض کنم خانوادم میگفتن بمون زندگی کن چی میشه مرده دیگه خیانت کرده ک کرده .ولی خب برا من عادی نمیشد میومدم بهش میگفتم نکن خودشو توجیه میکرد ک ن من فقط دوست اجتماعین اینا. ولی اخه مگه آدم با دوست اجتماعیش حرفای جنسی میزنه.چند باری پیاماشو با همون دوستای اجتماعش چک کرده بودم.دیگه اون حس عشقو نداشتم فقط نفرت بود نفرت.تنها چیزی ک از من براش مهم بود این بود ک خونه مرتب باشه مهمونا با رضایت کامل از خونه برن .و غذاش اماده و لباساش شسته شده باشه بعنوان یه برده بهم نگاه میکنه بعد 4سال از زندگیمون همین روال بود یه روز یه آقایی داخل اینستا بهم پیام میداد با این ک بهش بی محلی میکردم بلاکش میکردم باز پیام میداد از طریق یه پیج دیگه منم یهو نمیدونم چیشد اصلا ک جوابشو دادم و حرف زدیم دردودل کردم اونم راهنماییم میکرد راهکار میداد اما برای طلاق ن برای کمک ب بهبود زندگیم خلاصه خیلی خوشم اومد ک درکم میکنه و منو میفهمید کلا حالم خوب بود ک حرف میزنم باهاش ولی عذاب وجدان داشتم. بعد یک هفته شوهرم گوشیمو چک کرده بود نصف شبی و متوجه شد ک من چت میکنم با اون آقا توی خواب بودم ک کلی کتکم زد آبرومو برد ب خانوادم گفت رفتم خونه پدرم و اونجا هم پدرم کتکم زد آبرومو بردن همه جا مامانم بهم قرص خواب داد گفت شب خودتو بکش هی میگفتم بخدا من فقط حرف زدم کاری نکردم ولی کو گوش شنوا.خلاصه بابام خیلی حرف زد با شوهرم ک منو ببخشه و برگردم خونه خطامم عوض کنم و هیچ پیام رسانی داخل گوشیم نباشه.منم بخاطر بچم حرفاشونو گوش دادم و هرکاری گفتن کردم .الان یک سال میگذره از اون موضوع و من با هیچ بنی بشری دوست نیستم چه مذکر چ مؤنث .ولی شوهرم شک داره بهم همش بهم تهمت میزنه درحالی ک خودش با چندین نفر تو رابطس بهم حتی پول تو جیبی هم نمیده هیچی البته قبلا هم نمیداد فقط خودش با سلیقه خودش برام خرید میکرد.میخوام جدا شم خسته شدم میخوام برا خودم زندگی کنم .اما یه ترسی دارم ترس این ک نتونم از پس مخارج زندگی بر بیام میترسم خانوادم و شوهرم تو زندگی بعد جداییم هم اذیتم کنن .چیکار کنم توروخدا راهنماییم کنید بهم بگید ک زندگیت بهتر میشه خواهش میکنم جواب پیام منو بدین لطفاً لطفاً