سلام دوست عزیز
به سن خودتون اشاره نکردید . بنظر میرسه شما ترس از تنها شدن ویا تنها موندن دارید و چون ایشون دارند ازدواج میکنند شما احساس میکنید تنها شدید
مطمعنید این احساسی که بعد رفتن ایشون در شما ایجاد شده از روی علاقتون هست وربطی به وابستگی شما نداره؟
فرمودید این موضوع برای 3سال قبل هست وحالا که داره ازدواج میکنه این احساس سراغتون اومده .من فکر میکنم شما تحت تاثیر شرایط قرار گرفتید و اگر فردی وارد زندگیتون بشه خیلی راحت تر میتونید این موضوع رو فراموش کنید
سعی کنید کمتر با ایشون رو در رو بشید وقتی میخواهید به ایشان و رابطه کوتاهی که داشتید فکر کنید از تکنیک ایست ذهنی استفاده کنید وقتی ذهنتان به گذشته میرود به او دستور ایست بدهید این یک تکنیک و راهکار درمانی هست که به آن (ایست ذهنی) میگوییم به محض اینکه ذهن بخواهد به گذشته سفر کند به آن یک ایست محکم میدهیم و از پیشروی آن جلوگیری میکنیم. مثلا بهخود بگویید: دیگر نمیخواهم به این موضوع فکر کنم.
افکارتون رو مدیریت کنیدبا مدیریت افکارمان، میتونیم نسبت به خودمان و افکارمان آگاه باشیم و اجازه ندهیم هر وقت که دلمان خواست با یادآوری گذشته ذهنمان را درگیر کنیم؛ به عبارتی نباید اجازه بدهیم تفکر احساسی ما از تفکر منطقیمان پیشی بگیرد. گاهی اینقدر در افکار گذشته غرق میشویم که هیچ لذتی از زمان حال خود نمیبریم.
بسیاری اوقات پیش میآید که ذهن ما آنقدر از گذشته پر شده که نمیتوانیم به موضوع دیگری فکر کنیم. ذهن تا حد معینی گنجایش دارد و باید به نوعی از افکار نامطلوب و دوست نداشتنی خالی شود. بهترین کار در این زمان نوشتن است، کافی است هرچه در ذهن دارید بدون هیچگونه انتخابی روی کاغذ بیاورید و هیچچیزی را جا نیندازید. باید کاملا بدون سانسور و صادقانه بنویسید تا ذهن کاملا تخلیه شود. بعد وقتی ذهن کاملا خالی شد، آن کاغذها را دور بیندازید یا حتی بسوزانید.
موفق باشید
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید