2794

یائسگی زودرس و خواستگار

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 344 بازدید

سلام وقت بخیر در خانواده پر جمعیتی  زندگی میکنم ۴خواهر و ۳برادر دارم که یکی از خواهر هام ازمن ۲سال کوچیک تره  از وقتی که به سن ازدواج رسیدم و خواستگار ها پیدایشان شد این موضوع مرا اذیت میکند اوایلش بخاطر این بود که وقتی مرا میدیدن در همون لحظه اول درخواست این که خواهر کوچکتر را هم ببینند را هم میکردن و حس خیلی به من داده میشد انگاری آمده بودن فروشگاه برای انتخاب کردن یه کالا و میخواستن ببینن جنس کدام بهتر است نه اینکه به خواهرم حسادت کنم یا اینکه من زشت بوده باشم و خواهرم زیبا نه هیچ کدام اینها نبود بحث اینجا بود که همون لحظه اول چرا نمیگفتن برای خواستگاری خواهرم آمدن که بعد به من حس بدی دست نمیداد وقتی میگفتن خواهر کوچیکه رو هم ببینیم حس له شدن غرور بهم دست میداد البته بین خواستگارها کساوی هم بودن که به نیت من اومده بودن اما یا شرایط همدیگه رو نداشتیم یا خانواده‌ها بهم نمیخوردیم تا اینکه خواهرم ازدواج کرد و بعد از مدتی خبری نبود تا اینکه باز دوباره خواستگارهایی آمد و شد کردن و باز مورد قبول نشد اینبار خانواده ام به من گفتن تو خیلی سخت گیر هستی اما خوب من هم معیاری برای خودم برای آینده ام دارم و به هیچ عنوان نمیخواهم از آنها دست بکشم  مثلا طرف سیگاری نباشه و حتی یک پک به سیگار زده باشه مخالفت میکنم اینکه قبلا بوده بعد ترک کرده اصلا قبول ندارم و یک سری مسائل دیگر که بماند چند سال گذشت دیگر خواستگاری نداشتم من هم در در همه این سالها تبدیل شده بودم به یک انسان استرسی که به خاطر وجود استرس حتی دیگه قادر نبودم برم مدرسه و درسم رو نیمه تمام رها کرده و ترک تحصیل کردم وقتی این کار رو کردم احساس میکردم انگاری خانوادم به چشم فردی که اضافه هستم بهم نگاه میکنن حرفهای کنایه دار و گاهی به وضوح بهم گفته میشد که دلم رو میشکست سالها گذشت سال ۹۸ یک روز متوجه شدم بعد از پریودی لکه بینی دارم و بعد از پیگیری متوجه شدم کیست تخمدان دارم و بعد جراحی شدم پزشک بهم گفت کیست خوش خیم بوده و جای نگرانی نیست تا اینکه یک سال بعد از عمل که تقریبا همه چیز خوب بود و حالم خوب شده بود دوباره لکه بینی داشتم اولش گفتن چیزی نیس معمولی هستش اما دلم طاقت نیاورد و با اصرار دکتر رو مجبور کردم برام آزمایش نوشت بعد جواب که آمد بهم گفتن یائسگی زودرس هستش دنیا برام به آخر رسید خواهر هام و مادرم بعد فهمیدن این موضوع رو یکی از خواهر هام بهم یه روز گفت اگر انقدر سختگیری نمی کردی الان بچه داشتی و یائسگی برات تو این سن بی اهمیت میشود  به نظر شما کسی تو سن ۳۴ سالگی یائسه بشه دردناک نیست قلبم شکست تازه یکیشون بهم پیشنهاد میده با یه آقایی که هم سن پدرم رو داره و زنش طلاق گرفته ازدواج کنم و اون یکی تو سایت همسریابی بدون اجازه من منو ثبت نام کرده و هی مزاحمم میشن برای درمانم به طب سنتی اطمینان دارم اما پزشکم گفته از استرس و کش مکش دور باشم و تغذیه ام رو درست کنم و یک سری دارو تجویز کرده یک سالی استفاده کردم تا اینکه پریود شدم اما وقتی که دوباره پریود شدم خیلی شدید بود و به توصیه پزشک طب سنتی ام دارو ها رو قطع کردم اما وقتی دیدم دیگه پریود نشدم کمی نا امید شدم این چند وقت حافظه ام دچار ضعف شده و تمرکزم بهم میریزه و دائم از طرف خانواده ام تحت فشارم آنها میگن در این شرایط میتونی ازدواج کنی بعد فکر درمان باشی اما من میگم اول درمان بعد اگر شد ازدواج اگر هم نشد ازدواج نمیکنم چون به شدت بچه دوست دارم اما فکر اینکه با این شرایط ازدواج کنم و بعد به مشکل بخورم و فرد مقابل هر روز وضعیتم رو بهانه ای برای تحقیر کردن کنه آزارم میده البته یه موضوع دیگه ای هم هست اینه که نمیدونم اصلا کسی تو وضعیت من  چطور باید با خواستگار حرف بزنه چی ازش بپرسم و چی بهش بگم و حالا مانده ام چه کنم گاهی به شدت احساس تنهایی میکنم دلم میگیره وقتی خواهر زاده هام رو میبینم که مادرشون بهشون محبت میکنه تو رو خدا کنکم کنسد فکر میکنم افسرده شدم و با کوچکترین تلنگری پرخاشگری میکنم و یا بعضی شبها در تنهایی خودم گریه میکنم دوست دارم درمان بشم و استرسم رو کنترل کنم کمک کنید . در آخر بابت طولانی شدن نوشته عذر میخوام اما دلم میخواست همه موارد رو بنویسم خدا بهتون سلامتی و شادی بده 

اطلاعات تکمیلی

سن ۳۶ جنسیت زن شغل خانه دار وضعیت تاهل مجرد
پاسخ مشاور

مشاوره و راهنمای خانواده

عزیز دل....اول اینکه برای کنترل استرس نیاز به مشاور حضوری و دارو دارید.با خودتان چه میکنید؟اینهمه تحقیر را از کجا آورده اید.به گونه ای با شما رفتار می‌شود که اضافه هستید.یکسری اتفاقات از دست ما خارج هست و باید پذیرش کنید شما حتی اگر الان یائسه هم نبودید نمی‌توانستید بچه دار شوید .همین امشب اقدام می‌کردید برای بارداری.۳۷ سال فاصله سنی عدد کمی نیست.میدانم دوست دارید مادر شوید اما خیلی دیر سری به خودتان و وجود خودتان زدید.ازدواج نکردن و بچه دار نشدن فاجعه نیست.فاجعه روان شماست که آرام نیست.زندگی در جریان هست مثل رودخانه .نمی‌توانی جلویش را بگیری.برای خودت برنامه داشته باش.ورزش..کتاب...رفتن به سینما..حمایت مالی از یک کودک یتیم.مسافرت با دوستان...همه و همه لذت هست که شما نمیبینی چرا که خودتان را در ازدواج کردن و نکردن حبس کردید.به جای اینکه خودتان را سرزنش کنید برای این روح شکسته.مرحم شوید و خوبی های زندگی را بادقت تر نگاه کنید

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha