2794

سلام وقتتون بخیر باشه من ابتدای سال 1400 به صورت سنتی با همسرم آشنا شدم حدودا 6 ماه با هم در ارتباط بودیم ( زیر نظر خانواده ها ) بعد از اون نامزد و عقد کردیم و بعد از یکسال و نیم عروسی کردیم و کاملا مستقل شدیم .                                      از همون اول آشنایی ما خونه همدیگه رفت و آمد میکردیم به قصد آشنایی _  ما خانواده بسیار سرزنده ای هستیم اهل رفت و آمد و مهمانی و محترم شمردن افراد دیگه ای که باهاشون در ارتباطیم به این صورت که وقتی کسی سرزده به منزلمون میاد حتی اگر شده با یه لقمه نون و پنیر ولی پدر و مادرم اجازه نمیدن که اون شخص بی هیچ پذیرایی ای  از خونه ما بره                         اخلاق و رفتار خانواده همسرم از همون اول برای من عجیب بود به این شکل که اونا با هیچکس رفت و آمد نمیکردن درحالی که من حدود 2 سال و نیم هستش که عروس اون خانواده ام هرگز به یک مهمانی دعوت نشدم مثلا خواهر های همسرم هرگز به من تعارف نکردن که بیا خونه ما یا حتی 1 بار هم با هم بیرون (خرید تفریح مسافرت پیک نیک ) نرفتیم و من این دو سال و نیم فقط رفتارهایی دیدم که برام عجیب و غیر قابل هضم بوده به راحتی حقیقت رو کتمان میکنن زیر حرف هاشون میزنن دو رو هستند دروغ گو هستند خسیس هستند برای مثال کادوهای روز عقد که به ما دادن و چند تا کارت هدیه بود داخل جیب کت همسرم جا مونده بود و هرچقدر من پیگیری کردم هی امروز و فردا کردن بعد هم همسرم گفت که مادرم احتیاج داشته و کارت ها را استفاده کرده ( رفته بودن موها شون رو لایت کرده بودن و ابروهاشون رو میکرو زده بودن با پول های هدیه ما ) این در حالی هستش که ما حتی گاهی روزهای اوایل عقدمون پول یک وعده غذای بیرون رو نداشتیم با اینکه این دوران باید بهترین دوران زندگی ما میبود... من 30 سالمه و کارمند هستم و شرایط کاری خوبی دارم به صورتی که حقوق و مزایای شغلیم از همسرم بهتر هستش و اول ازدواج به خاطر اینکه بتونیم سریعتر مستقل بشیم همه سرمایه و پس اندازم رو به پس انداز همسرم اضافه کردم و پولمون به خرید یک خونه رسید همون موقع خانواده همسرم گفتن که ما بهتون یه پولی میدیم که بتونید یه خونه بهتر بگیرید و این وطیفه ماست که به پسرمون کمک کنیم و ... و ما متاسفانه قبول کردیم و یه خونه ای خریدیم که تا خرخره توی قرض و بدهی رفتیم _ توی تمام این دو سال به صورت مستقیم و غیر مستقیم همش به ما کنایه زدن که ما پول خونه رو کمکتون کردیم و ریالی برای من هزینه نکردن توی این مدت و از هر چیزی که شاید بودنش من رو خوشحال میکرد دریغ کردن و همش گفتن ما بلد نیستیم هدیه بگیریم ما بلد نیستیم تعارف کنیم ما بلد نیستیم مهمونی بگیریم (وضع مالی بدی ندارن) و حالا که ما عروسی کردیم نه تنها هدیه های مهمان ها رو بهمون ندادن حتی بهمون نگفتن که اقوام به ما چقدر هدیه دادن و وقتی خانواده من بهشون گفتن که لااقل به بچه ها آمار هدایای عروسیشون رو بدید مجددا گفتن که برای خونه پول دادن و در کمال ناباوری ادعا کردن که اگر روزی خونه رو بفروشیم پولشون رو به روز میخوان ازمون در واقع انگار نزول دادن بهمون در حالی که ما بدون کمک اونها هم میتونستیم یه خونه بگیریم حتی شاید یه خونه سطح پایین تر که انقدر توی قرض و وام گیر نیفتیم     من توی این مدت بارها و بارها به جدایی فکر کردم ولی هر بار وجود همسرم و عشق بینمون مانع شد ... ولی حالا عمیقا احساس شکست و سر خوردگی میکنم و پشیمونم ... و روزها و شبهام به تنش های عصبی میگذره و دو راه پیش روی خودم میبینم یا طلاق و یا قطع رابطه کامل با خانواده همسرم چون واقعا نمیتونم تحملشون کنم                                                     من توی خانواده ای بزرگ شدم که سراسر احترام بوده و پدر و مادرم با اینکه بی سواد بودن و خیلی متمول نبودن ولی ذره ای برای ما کم نگذاشتن و من هرگز نمیتونم بپذیرم که یه خانواده با بچشون اینطوری رفتار کنه به علاوه اینکه من خودم موقعیت خوبی دارم و احساس میکنم انتخابم برای ازدواج اشتباه بوده... و تا آخر عمر باید بسوزم توی این آتش کم لطفی خانواده همسرم _ لازم به ذکره که من و همسرم مشکل جدی باهم نداریم همدیگه رو دوست داریم خانواده من همسرم رو به شدت دوست دارن و تمام این مدت هر بحثی داشتیم سر خانواده همسرم بوده                                                                           من نگران از این هستم که موضوع قطع رابطه رو مطرح کنم و همسرم هم دیگه با خانواده من سرد بشه در حالی که خانواده من همیشه حامی ما بودن و همسرم هم این رو قبول داره از طرفی در صورت قطع رابطه نکردن من قطعا تصمیمم جداییه                 لطفا راهنمایی کنید ممنونم

اطلاعات تکمیلی

سن 30 جنسیت زن شغل کارمند وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

کارشناسی ارشد روانشناسی عمومی

وقت بخیر دوست عزیز 
درست هست که ازدواج تان سنتی بوده اما زمان های زیادی را در دوره آشنایی و نامزدی داشته اید تا بسیار از همین شرایط طرف مقابل و همینطور خانواده اش را ببینید با تصور اینکه خیلی از مسائل را دیده اید  قدم در این رابطه گذاشته اید صحبت میکنیم 
چیزهایی که خانواده همسرتان رقم زده اند قطعا خوب نبوده اما این را هم بدانید که این شرایط را پای همسرتان نگذارید ایشان را مقصر ندانید 
متوجه هستم که شاید انتظارات دیگری داشته اید و الان با شرایطی دیگری مواجه شده اید اما این را آگاه باشید که قطعا تفاوت های فرهنگی بین خانواده ها وجود دارد 
لطفا ازدواج را صفر و صد نبینید که یا یک چیزی حذف شود و یا ازدواج پایان یابد ازدواج نیاز به نرمش و یادگیری مهارت های زندگی و ارتباطی دارد 
با همسرتان صحبت کنید درباره رفت و آمد با خانواده همسرتان صحبت کنید 
میزان ارتباط را مشخص کنید 
به او بگویید که به دنبال تنش با خانواده ها نیستید اما از خانواده ی ایشان دچار رنجش شدید تنها اینکه همسران در کنار شما باشد و بپذیرد که اشتباهاتی صورت گرفته است کفایت می کند 
ضمن اینکه داشتن ارتباطی خوب همراه با عشق سخت خواهد بود اینطور به قضایا نگاه کنید که شرایط خیلی دشوارتر هم میتوانست باشد به عنوان مثال همسرتان رفتارهای خانواده اش را تایید می کرد و این ارتباط گرم و خوب بین شما و همسرتان نبود  بنابرین برای حفظ ارتباطتان تلاش بیشتری داشته باشید و به راحتی به خاطر افرادی نا آگاه آن را دچار خلل نکنید

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha