چجوری این روانی را آروم کنیم

یک روانی افتاده جون زندگیم این توسط یکی از عزیزان خیلی‌ نزدیک ما سال‌ها روابط عاشقانه بود دختر بهش خیانت کرد و زد زیر همه چی یواش یواش اوضاع بیخ پیدا کرد الانم طرف یک روانی به تمام معنا شد اینقدر اذیت کرد خواهر شوهرم و شوهرم ازش شکایت کردن بعد طرف می‌خواست بره سرکار سوسابقه براش درست شد نرفت سرکار تو گزینش رد شد بعد خودکشی کرد ناموفق بود نمرد الان گفته چرا خودمو فقط بکشم همه اونایی که زندگیمو نابود کردن میکشم یعنی خواهرشوهرم و خانواده اش یعنی ما

الانم چجوری براش جبران کنیم یکی اون چند سال که خواهر شوهرم خراب کرده یکی شغلش ؟

شاید بتونه آروم بشه از در دوستی وارد بشیم الان سوسابقه داره ما پارتی هم نداریم نمی‌تونیم ببریمش سرکاری که قرار بود خودش بره

بخدا دارم خودمم روانی میشم زندگیمو تباه کرده اینبار شکایت ادامه بدیم بره زندان حبس ابد که نمیخوره یا اعدام نمیشه برگرده به محض آزادی همه رو میکشه خودشم میکشه به یک روانشناس معروف گفتم غیر مستقیم تحت نظر بگیرتش گفت خدا به دادتان برسه این آدم باید زنجیر بشه هر لحظه ممکنه بهتون آسیب بزنه می‌گفت پسر لب پرتگاه ایستاده منتظره هلش بدید تا خودش و شما رو با هم بکشه پایین هلش ندید یهو خودش میپره بازم شما رو با خودش می‌کشه پایین باید راهی پیدا کنید از لب پرتگاه بکشیدش کنار تنش و درگیری و شکایت بازی فقط بنزین رو آتیش میشه چون پسر هیچی برای باختن ندارن

چیزی به ذهن من نمی‌رسه به ذهن شما میرسه؟

نه شرایط مالی خوبی داریم نه پارتی نه اینکه میتونیم از این شهر بریم هر چند بریم پیدامون می‌کنه بهش پیشنهاد پانصد میلیون دادم دار و ندارم گفت من آینده و جوانیم و آبرومو پانصد میلیون بفروشم بیشتر عصبی شد

بخدا از دور آسونه تو چشماش نگاه کنید میفهمید چرا من اینقدر میترسم یک راه حل که بتونم آرومش کنم از در دوستی وارد بشیم باهاش

پسره فامیله اما به حرف هیچکس گوش نمیده نه خانواده اش نه کسی دیگه هر واسطه گذاشتیم بی تاثیر بوده