سلام من دختر ۱۷ ساله ای هستم که افسرده ام و نمیتونم در جامعه ارتباط درستی برقرار کنم.تقریبا یکسال و نیم پیش بسته به شرایط خانوادم و فرهنگ منطقه و اصرار مادرم ازدواج کردم و حالا تازه جدا شدم مشکلم بامادرهمسرم بود که خیلی دخالت میکردن واخرم چون داخل روستا هستیم چه حرف ها که نزدن.مادر و پدرم توی این موضوع حتی یه بارم پشت من نبودن و فقط سر کوفت میزدن.به هر حال الان حتی از یاداوری این موضوع در عذابم و میخواهم فراموش کنم اما مادرم هرروز یه چیز جدید رو میکنه امروز بهم گفت من برگشتی نمیخواهم 😭😭😭رفتم بیرون توی انباری و تا گریه کردم چون حتی اگه چیزی بگم پدرم و برادرام دعوا راه میندازن که چرا تو باهاش دعوا کردی دیگه واقعا بریدم و خسته ام .مهریه ۱۰۰ میلیون گرفتم میخواهم از اون پول برم درسمو ادامه بدم ولی پدرم گفت قرونی از اون پولو بهت نمیدم دست اونه .میترسم نتونم درس بخونم ایندمو مادرم تباه کنه هرکسم که میاد خاستگاری مادرم میگه شرایطش خوبه بگیر برو تورو سگ نمیگیره .خیلیییی دلم شکست ازین حرف.خیلیییییییییییی.الانم نتونستم تلفنی مشاوره بگیرم اینجا پیام دادم .میدونم شاید راه حلی نداره این وضعیت ولی شاید بتونید ارومم کنید اینجا هیچکس منو نمیفهمه .دوستیم ندارم که بتونم باهاش حرف بزنم .ممنون یکم راهنمایی کنید با این وضع چه میشه کرد ایا باید دوباره ازدواج کنم؟؟؟نه نمیتونم
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید