سلام خسته نباشید.دلم خیلی گرفته دوساله ازدواج کردم ولی هنوز یه کلمه با کسی حرف نزدم.یه سال عقد بودم

سلام خسته نباشید.دلم خیلی گرفته دوساله ازدواج کردم ولی هنوز یه کلمه با کسی حرف نزدم.یه سال عقد بودم اولش خیلی خوب بود شوهرم تاچند ماه ولی کم کم اخلاقش عوض شد.به شدت عصبیه بددهن فحاش بدبین دست به زن هم داره.اصلا اهل رفت و آمد نیست بخاطر شغل شوهرم ما یه شهر جدا از خونواده هامون هستیم من اجازه ندارم از خونه برم بیرون من یه دختر تحصیل کرده ام تا قبل ازدواج تو دانشکاه تدریس می کردم ولی از وقتی عروسی کردیم شوهرم نمیذاره برم سرکار درحالی که قبل ازدواج میگفت دنبال زن کارمند بودم.ولی بعد گفت نمیخام بری سرکار.الان نزدیکه یه ساله رفتم خونه خودم ولی هرروز دعوا داریم شوهرم یه جور عجیبیه یه روز خوبه شاد مهربون خوش اخلاق اما فرداش بدون دلیل از خواب که بیدار میشه یه جور دیکه میشه بداحلاق عصبی بددهن تاحالا خیلی کتکم زده بلافاصله پشیمون میشه و به دست و پام میفته چندروز میل جنسی خیلی زیادی داره به من خیلی توجه میکنه ولی بعد عوض میشه اصلا میل جنسی نداره منم اصلا نمیبینه انگار نه انگار که منم تو اون خونه هستم.خیلی عذاب میکشم احساس میکنم دارم افسرده میشم خیلی تنهام تو شهر غریب و دور از خانواده ها هستیم واین بیشتر اذیتم میکنه.با خانواده من اصلا رفت و آمد نمیکنه حتی ماهی یبار به پدرومادر خودش میره سر میزنه مثلا عید نوروز ما سوم عید رفتیم خونه پدرشوهرم با برادراش و بقیه فامیل که اصلا رفت و آمد ندارن روز پنجمم اومد خونه پدر من یه ربع نشست بعدم رفت من چندروز موندم خیلی اذیت میشم ما اصلا اینجوری نیستیم با همه اقوام رابطه داریم ولی شوهرم هیجا با من نمیاد میگه تو تنها برو خونه پدرومادرت منم تنها میرم.نمیدونم چیکار کنم بعضی وقتا به جدایی فک میکنم خواهش میکنمم راهنماییم کنید داره داغون میشم من یه دخترشاد و بااعتماد به نفس بودم حالا هیچی ازم نمونده از همه کارام ایراد میگیره از کوچکترین شوخی ناراحت میشه اصلا باهاش راحت نیستم هرکاری میکنم محیت مهربونی اصلا تاثیر نداره خیلی بدبینه فک میکنه منو خانوادم برعلیه اون توطءه میکنیم خیلی حرف دارم خیلی سختی کشیدم ولی بیشترازین سرتونو به درد نمیارم منتظر راهنماییتون هستم دیگه تحمل این وضع واسم سخته ممنون