سلام.
من یه خانم ۳۴ساله متاهل هستم.
یه دختر ۷ساله و یه پسر ۴ماهه دارم.
دخترم اوتیسم هست و چندین ساعت در طول روز قشقرق و خودزنی و ...داریم.ساعت هایی که خونه آروم و بدون جنجال و چالش باشه محدوده..
همسرم ۳۶سالشه و شغلش تولیدی و به شدت پر استرسه که نگرانی از آینده اقتصادی به استرتساش اضافه میکنه.وقتی هم که میاد خونه محیط خونه اون آرامش و گرمایی که انتظارش رو داره براش فراهم نمیکنه.از طرفی من هم به خاطر شرایط موجود اعصاب بسیار ضعیفی دارم.من هم مادر هستم هم پرستار هم مربی از طرفی وظیفه نگهداری از یه نوزاد و شب نخوابی و...
هر سه تحت نظر پزشک هستیم و دارو درمانی میشیم.
همسرم مرتب بهم میگه اگه با تو ازدواج نکرده بودم یه بچه ی اوتیسمی هم نداشتم.اگه برگردم عقب هرگز باهات ازدواج نمیکنم.باید اضافه کنم این مدل حرفای دلسر کننده مال زمان های مشاجره و دعوا نیست و کاملا در آرامش گفته میشه.من در جواب بهش میگم من اصلا اینطور فکر نمیکنم از ازدواج و انتخابم راضی هستم.با تمام سختی هاش.من با عشق ازدواج کردم و از انتخابم دفاع میکنم.
ولی حقیقت اینه به شدت دلسردم و هر روز همسرم بیدار میشه و این بذر دلسردی رو که توی قلبم کاشته آبیاری میکنه.
همش فکر میکنم شاید توی ذهنش داره میگه اگه با فلان شخص که باهاش در ارتباط بودم ازدواج میکردم الان خوشبخت بودم.فکر میکنم قدر منو نمیدونه.احساس میکنم حتما دوست داشتنی نیستم.
با اینکه متضاد منطقمه اما انقد بهم گفته باورم شده که من عامل همه این مشکلاتم
در ضمن از لحاظ جنسی مدتیه که مشکل خاصی نداریم.تا قبل به خاطر بارداری و زایمان کمی از هم دور بودیم
احساس میکنم زندگی مشترکمون داره شکست میخوره .ازتون میخوام راهنماییم کنید.ممنون از شما🙏🌹
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید