از دست مامانم خسته شدم

مامانم همیشه سعی میکنه منو عصبی کنه بهم احترام نمیذاره فکر میکنه من یه بچه ی کوچیکم من ۱۶ سالمه فکر میکنم اونقدر بزرگ شدم که همه چیزو درک کنم ولی مامانم سعی میکنه از من یه آدم دیگه بسازه نمیذاره سال آینده درس بخونم با اینکه میدونه من عاشق درس خوندن هستم بعدش منو با کسی نامزد کرد که هیچ علاقه ای بهش ندارم همش بهم میگه باید با نامزدت اینجور باشی و نمیدونم از بقیه یاد بگیر میگه بمیری هم نمیزارم از نامزدت جدا بشی همش سوال پیچم میکنه اگه با کسی صحبت کنم میگه چی گفتی چی بهت گفت تو جمع هر کس بهم توهین کنه یا مسخره ام کنه مامانم میگه چیزی نگو وگرنه از دلشون میری گاهی اوقات احساس میکنم من عروسک مامانم هستم مامانم همش کنترلم میکنه تحقیرم میکنه همش هم میگه دختری این کار برات خوب نیست مدرسه خوب

نیست میگه باید همه چیز یاد داشت باشی منظورشم کارهای خونه هستش همه ی کارای خونه رو انجام میدم هم درس میخونم اما انگار مامانم کلفت خونه میخواد همش هم بهم گیر میده حتی برای نفس کشیدنم نمیذاره همش تو حریم شخصیم دخالت میکنه نمیدونم دیگه چه رفتاری باهاش داشته

باشم لطفا راهنماییم کنین؟