اختلال روانی همسر

سلام، احساس میکنم همسرم دچار ی اختلال روانیه که نمیدونم چیه،

اون همه چیه منو میخواد کنترل کنه ولی میدونین نه به روش مرسوم، مثلا میخواد تیپ منو عوض کنه من ساپورت بپوشم بیرون خب اینو نمیگه ولی هرررسرررییی که میریم خرید میره جلو ساپورتا یکیو ور میداره میاره سمتم میگه ببین چ قشنگه برو بپوشش، وقتی میگم نه کل اون خرید بهم میریزع و تو قیافس هیشکی نمیفهمه چی میگم انکار افتادم تو ی لوپ هی تکرار میشه ی چیزی برام، میگم اینطوری نکن میگه من تیپتو نمیپسندم اینم نظرمه میگم تو نمیتونی جلو نظر منو بگیری، به من میگه تیپ ادم شخصیت ادمو عوض میکنه من میخوام تو لوند باشی اگه این لباسهارو بپوشی اونجوری نیشی، میگم منو عوض نکن میکنه من نمیخوام تورو عوض کنم من نظرمو میگم، ی جوری غین شکنجس،

مثلا الان سر اینکه ارامش خونرو بهم میزنم ی فشاری بهم اورد نمیدونم بتونم بنویسمش، مثلا دستاشو میذاره پستش صورتشو میاره نزدیک من صداشو اروم میکنه میگه دارم ازت سوال میپرسم، قبلا منو کتک میزد الان نمیزنه(اولای ازدواج زیاد کتکم میزد ب زورم رابطه داشتم، فک میکردم تموم شد الانم ولی مث شیش سال قبل دارم تو تاریکی گریه میکنم و اون خوابه).یجوری  که انگار میخواد منو بکشه نگاهاشو عوض میکنع انگار دارم فیلم جنایی میبینم منم ی گوشه میچپم از ترسم دستامو میگیرم جلو صورتم، نمیدونم شایدم من روانی شدم اصلا

همش میخواد منو افکارامو عوض کنه سر افکارام دعوا راه میندازه میگه اینا تو زندگیم تاثیر میذارن ،بعد میگه نمیخوام تورو طلاق بدم ولی، نمیدونم اینارو که الان مینویسم گریه میکنم، جایی ندارم برم، دوست ندارمم خودکشی کنم چون کشور غریبم،نمیدونم چجوری از ذهنم مراقبت کنم 

میشه کمکم کنین

ما دوتامون ۲۵ سالمونه، ۱۷ سالگی ایران ازدواج کردیم ،بعد مهاجرت کردیم سه ساله، من دانشگاه رفتم و الان دارم کار میکنم و خرج زندگیمونو من میدم، اون دانشجو پزشکی هستش سال سه