من یه رابطه چند ساله داشتم همه چیمون خیلی اوکی و بهم میومد ولی اشتباهم این بود با دوستاش رفت و امد زیاد داشتممهمونی میرفتیم بعد روزی که میخاستن بیان خواستگاری بعضی دوستاش از رو حسادت یا نمیدونم چی از من بد گفتن ب خانوادش خواهر طرف هم بهم پیام داد ما امار تو رو داریم و ب خانواده ما نمیای منم با خواهرش بحثمون شد و دیگه مخالفت کردن اونا ولی من با پسر در ارتباط بودم و البته هی سر همین قضایا کات کردیم ولی باز برگشتیم دوباره قرار شد راضیشون کنه منم هی هر روز بهش وقت دادم و با فشار تمام که باید خانوادت بیان خاستگاری اونم ب مامان باباش گفت تحقیق کردن راضی شدن ولی خواهره سر بحثی که کردیم مخالفت کرد و تذاشت کسی بیاد گفته بود چجور دختریه که انقدر گیر داده بریم خواستگاری و اینا
خدایی منم همش از رو سادگیم بود با این ک از پسره سرترم ولی سیاست نداشتم
بعد خودشون مشکلات ورشکستی و مالی زیادی هم داشتن روشون فشار بود دوباره منم گیر دادم که باید تکلیف منو روشن کنی و من۳۳سالمه اونم ۳۴
همه فشاری بهش وارد شد و کلا گفت خیلی تلاش کردم و راضی نمیشن چیکار کنم منم کات کردم بعد ۶ماه دیروز پیامش دادم که عاشقتم و نمیتونم با کسی دیگه ازدواج کنم اونم گفت منم حالم خوب نبود این چند وقت ولی زنگت نزدم فکر کردم بلاکم کردی و ازدواج کردی
الان که باهاش در ارتباطم یکم مث قبل نیس سرد تر شده قراره همو ببینیم و پیش نهاد خودشم بود ولی مث قبل نیس
حالا چکنم چجوری رفتار کنم باز عاشقم بشه و وابسته
اصلا اشتباه نکردم که برگشتم؟
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید