من ۵ ماهه عقد کردم من ۱۷ سالمه آقا دوماد ۲۱ قبل عقد هم ۲ سال دوست بودیم باهم .تو روستا زندگی میکنیم. مشکل من اینه که خیلی بهم گیر میده بهم میگفت چادر سر کن که قبول نکردم گفتم فقط روستا میکنم چون همه اینجا میشناسن همو پیش آشناها چادری باشم و اینکه مامان و خواهرش میکنن به من میگ بکن زشته پیش اونا. میگه تا پایین زانو باشه مانتوهات و دوم اینکه مثلا تو روستا نمیزاره من چادرمو سر کنم برم خونه شوهرم اینا یاازاونجا بیام خونه خودمون تا حالا هم پیاده نبرده منو فقط با ماشین برده آورده موتور هم قبول نمیکنه میگ توی روستا نمیخوام نگاه کنن گیر میده مثلا میگ نرو خونه عموت یه ساعتی که چرا چون پسر داره حیاطشون وسیله حیاطه مامان بزرگمونه میگ نرو حیاطشونم بلکه حیاطشون بود مثلا ماهنوز ماشین نخریدیم میگ با تاکسی و اینا نمیریم بیرون نمیخوام بگن پیادس همیشه از آشناها ماشین میگیره منم ناراحت میشم میگم زشته میگیری خیلی گرفتی هم در کل خیلی حساسه بهم دوسم داره ها منم خیلی دوسش دارم هرچی ازیتم کنه رو درست میکنه از رفتارش ولی اینارو نه یکم طول بدم مثلا تو این مورد بگم نه و اینا زود حرصی میشه میخوام اونجور نباشه نه به لباسم و نه به بیرون رفتنم چرا انقد حبسم میکنه راحت نمیشم توروخدا کمکم کنین ممنون از شما
باسلام
بهترين راه صحبت كردن هست
خواسته و نيازهاي خودتون رو مطرح كنيد
اين حسي كه از اين رفتارها داريد با ارامش مطرح كنيد و صحبت هاي اون رو بشنويد و با هم يك تصميمي بگيريد كه به رابطه بهتر كمك بكنه نه باعث سردي و خشم بين شما بشه .
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید