سلام.من و مادرم رابطه فوق العاده عاطفی داریم.اما تواین ۳سال زندگیم مادرم حتی جلوی همسرم بامن مثل بچه رفتار میکنه.هنوز نگرانی هایی از طرف من دارن.بااینکه خودم تنها بدون کمک کسی دارم زندگیمو میچرخونم.من اصلا دوس ندارم مادرم فکنه بی دستو پام ولی همیشه مثلا میخواد مراقبم باشه.شوهرمم میگه مگه من کم مراقبتم.من و مادرم سال اول ازدواجم هروز ۳_۴بار با تلفن صحبت میکردیم.عادتمان بود که همچی رو بهم میگفتیم.ارهمونجا شوهرم حساسیتش بیشتر شد.مدام بهم تذکر میداد تماسامو کم کنم.امار زندگیمونو ندم.من بیخیال بودم.تا اینکه همسرم رفتارش به کل با مادرم عوض شد.من مدام باهاش بحث میکردم اما حرف خودشو میزد.باشخصی صحبت کردم.گفت باید همسرت حرف بزنی و راهنمایی بخوای.بهم گفت باید کنترل کنم تو دیگ مستقل شدی.خانم خونه شدی.گفت نمیگم صحبت نکن.ولی بکنش هفته ای ۲بار.هرچی کمترش کنی سوتفاهناهم کمتر میشه.گفت دوس داری من مثل تو باشم.اذیت نمیشی؟دیدم درست میگه.منم چند ماه غیر مستقیم به مادرم میگفتم ولی متوحه نمیشد.یروز زنگ زدم گفتم مامان جان.قریونت برم بیا تماسامونو کمتر کنیم.چون وقت نمیکنم هروز باهات صحبت کنم.گفت باشه و یه هفته خوب بود.بعد اون باز هروز زنگ میزد منم نمیتونستم چیزی بگم
پدرمم باهاش مفصل صحبت کرد.بعد اونم شوهرم زنگ زد به مادرمو ازش عذرخواهی کرد.اونم بخاطر من چون میدید ناراحتم.اما واقعا به مادر هیچ وقت بی احترامی نمیکرد.حتی هنوز هفته ای یبار میزیم پیششون.اما مامانم هروز گله میکنه تند تند بیاین
میگمنمیشه اخه مگه خاله بازیه.اها شوهرم فقط باهاش سرسنگین بود.و بعدمن حتی باگریه و التماس ازمادرم خواهش کردم ولی یه هفته زنگ نمیزنه باز بعد اون شروع میکنه.الان انقد اذیت کردمنی که دخترشم کلافه شدم از کاراش. شوهرمم ادم خوبیه هفته ای یه بار میریم خونشون.اما میگه دیگ حق نداری تنها بری خونه مادرت اینا.تواین هفته ۴روز پشت ام باز زنگ زده.دیگ خودمم خسته شدم.میگه نگرانتم.یا دلم تنگ میشه.میگم منم ولی من دیگ اردواج کردم.دخترتنها نیستم که.دلم نیخواد متوجه بشه من شرایطم فرق کرده.دیگمجرد نیستم که همه اختیارا دست خودم باشه.خانم دکتر لطفا شما راهنماییم کنید چیکارکنم.اینم بگم دلمم نمیاد دلشو بشکونم.بنظرتون حق باهمسرمه یا مادرم.اینکه درهفته چند بار تلفنی صحبت کنم درسته؟واینوه خیلی ددس دارم هرازگاهی برم خونشون.ولی شوهرم یامیگه نه یا رفتارش عوض میشه
لطفا روابط رو کنترل کنید بپذیرید متاهل شدید و با مالطفادرتان اتفاقات و هر چیزی رو در میان نگذارید،روابط را محدود کنید تا مادرتان هم بپذیرد که شما بچه نیستید و زندگی جدا تشکیل دادید،این شما هستید که میتوانید روابط را مدیریت کنید فقط خود شما.
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید