سلام من ۳۹ سالمه همسرم ۴۰ و ۵ساله ازدواج کردیم و یه دختر۳ساله داریم دختر بسیار لجباز و بداخلاق و بدقلق.من دیگه از همسرم خوشم نمیاد باهم خوب نیستیم همین دیشب سر دروغ گفتن همسرم که الکی گفت همسایه پیام داده دخترتون جیغ میزنه دهن دخترمو بستم با دست و فشار دادم و هی گفتم ساکت ساکت دخترن هی نق و جیغ و بهانه های الکی میگرفت آخر سد دخترم بالت آورد. داد زدم سر همسرم که یالا پیام همسایه رو نشون بده گفت الکی گفتم منم به قصد کشت همسرم و زدم ساعت ۱شب خواستم برم خونه مامانم دلم به حال اون سوخت با کلی زدو خورد همسرم رو کردم بیرون. گفتم تو بیغیرتی که بخاطر همسایه اینقدر به ما فشار میاری. توقعم اینه بابا یه بارم تو با بچه بازی کن شامشو بده بخدا اونقدر شام و حمامش و پوشیدن و کنترلش سخت و طاقت فرساست میگم خب بلند میشدی میبردیش بیرون منم آدمم تا ۵عصر سرکارم. خسته شدم خیلی نفهمه بخاطر دخترم تحمل میکنم وگرنه حوصله طلاق و طلاق کشی ندارم دخترم نبود خودکشی میکردم رابطه جنسی هم شاید ماهی ۱یا ۲ بار.حسی بهش ندارم
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید