سلام خانم رعنا دستجردی، دوست دارم شما جواب منو بدید...
من 31 سالمه و شوهرم 41 سالشونه، 15 ساله که ازدواج کردیم....
تو سن 17 سالگی ازدواج کردم، من قبل ازدواج دوست پسر داشتم، من دختر سفت و سختی بودم و اصلا تن به دوستی نمیدادم اما اون اقا میگفت ک منو واقعا میخواد و قصدش ازدواجه، بهش وابسته شده بودم اما از طرفی ترس از ازدواج باهاش رو داشتم چون خیلی شنیده بودم این ازدواجا به جدایی ختم میشه،
بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم با کسی ازدواج کنم که پدر و مادرم انتخاب کنن، با همسرم ازدواج کردم تا اونو فراموش کنم این اولین اشتباه من تو زندگیم بود...
شوهرم خیییلی ادم خوبیه خیلی پاک بود خیلی سر به راه و زحمت کش بود و همیشه میگفت من فقط تو رو دارم چون رابطه ی خوبی با خانوادش نداشت، میگفت خانوادم هیچوقت درکم نکردن....
ما با هم عروسی کردیم و تو اون مدت همه ی تلاشمو میکردم بهش علاقه مند بشم و اون شخص رو فراموش کنم تا زمانی که باردار شدم تو بارداریم متوجه تماس های مخفی شوهرم شدم خیلی به هم ریختم خیلی باهاش دعوا کردم بهش گفتم تو فکر میکنی کی هستی که با من این کارو بکنی... من با اینکه شوهر دارم هنوز خواهان دارم اونوقت تو به خودت اجازه دادی ک با کسی وارد دوستی بشی و خیلی حرفای دیگه..... و خیلی نابود شدم...
ازش بدم اومد زندگیمو فقط ب خاطر بچم ادامه دادم بعد چند وقت باز متوجه شدم تماس های مخفی داره میگفت خودشون بهم زنگ میزنن و من فقط باهاشون حرف زدم.... دیگه همسرم برام مرد، میخاستم ازش انتقام بگیرم منم برنامه چت روی گوشیم ریختم و داخل چت روم های گروهی پیام بازی میکردم شوهرم متوجه شد و به هم ریخت اما واکنش شدیدی نشون نداد چون خودش قبلا خطا کرده بود...
تو اون سالا ما فقط مثل دوتا ادم کنار هم زندگی میکردیم رابطه داشتیم اما من که علاقه ای بهش نداشتم، همش دنبال رابطه با کس دیگه بودم اونم همینطور...... تا اینکه تو بد منجلابی افتادم وقتی به خودم اومدم دیدم خیلی بیحیا شدم خیلی اشغال شدم واقعا خیلی شرمنده و خجالت زده هستم خدا منو ببخشه من با چند تا مرد دوست شده بودم و اصلا متوجه عاقبت کارم نبودم با یکیشون قرار گذاشتم و دیدمش اولین باری بود ک با مرد غریبه بیرون میرفتم اون عوضی منو بوسید و من از ترسم جرات کاری رو نداشتم..... منه خاک بر سر علاوه بر حس عذاب وجدان به اون عوضی اویزون بودم شوهرم تموم پیامهامون رو خوند و حالش خیلی بد شد... بمیرم براش.....
تا پای طلاق پیش رفتیم و موضوع رو سربسته به خانوادم گفت چند روزی خونه مادرم بودم تا اومد دنبالم و منو اورد خونه و حسابی منو زد، بعدش تصمیم گرفت طلاقم نده و بهم گفت به ی شرط طلاقت نمیدم باید بیای محضر رضایت بدی ک هر وقت خواستم زن بگیرم.... من فقط میخواستم زندگیم حفظ بشه وااسه همین قبول کردم و تا چند وقت گریه میکرد تو فکر بود مثل کلفت با من رفتار میکرد که تموم اینا رو بهش حق میدم حق داشت بدترش رو باهام بکنه.... خیلی با هم حرف میزدیم و دنبال درست کردن رابطمون بود میگفت منو بخشیده...
بعد از یکسال اقدام به بارداری کردیم و خدا یه پسر دیگه بهم داد...نا گفته نماند که تو این مدت منو کلاس عکاسی فرستاد منم شاغل شدم اون تموم تلاشش رو میکرد که رابطمون خوب بشه اما نمیدونم من چه مرگم بود که اون کارو باهاش کردم.... شوهرم همیشه یه گوشی ساده داشت تا این اواخر که هم به اصرار من هم اینکه خودش نیاز داشت یه گوشی هوشمند خرید...
از خیانت من 4 سال میگذره و همیشه توبه میکنم از گناهم و خدارو شکر میکنم ک شوهرم ولم نکرد...
و خیلی شدید ب شوهرم علاقه مند شدم...
الان ک گوشی خریده ب خاطر ی سری از رفتارهاش بهش شک کردم و متاسفانه گوشیش رو چک کردم که متوجه شدم تو سایت های صیغه یابی عضو شده و عکس خودش و شمارش رو گذاشته به چند نفر پیام داده که ازتون خوشم میاد و شمارشو بهشون داده... ازش خواستم توضیح بده اما طلبکاره ک چرا میری سر گوشیم،میگه من هنوز کاری نکردم و بعید میدونم بکنم فقط میخام از ناموس اونیکه با تو اینکارو کرد انتقام بگیرم.... دوست دارم چکش نکنم اما نمیتونم.... نمیتونم ب حال خودش بذارمش.... دوست دارم این تنش ها برای همیشه از زندگیم حذف بشه.....
تو رو خدا بگید من چکار کنم.......
خانما هرکی این متن منو خوند خواهرانه بهتون میگم به خاطر اشتباهات شوهرتون یا هر چیز دیگه ای هیچوقت تن به رابطه با هیچ مردی رو ندید... هیچوقت
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید