داستان از اونجایی شروع میشه منم مثل همه آدما داشتم دانشگاه میرفتم کنارشم سرکار بودم
در عرض یکی دو هفته یهو حالم بد شد به حدی که داشتم به زور میرفتم سرکار ، سردرد و حال خیلی بدی داشتم نمیدونم چطوری بگم حالمو ولی خلاصه انقدر بد شد و با این شرایط که از سرکار اومدم بیرون
دگ توان رفتن نداشتم ، همش دوست داشتم بمونم خونه و سرکار نرم کلا هیجا نرم، موقع امتحانات دانشگاه بزور واقعا بزور رفتم امتحانارو دادم و بعدش خونه نشین شدم
حوصله و نمیکشید ، دوست داشتم همش بخوابم ،،، حالم داغون بود داغون
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید