اخلاق بد شوهرم

سلام من 19سالمه یه دختر دوساله دارم چهارده سالگی ازدواج کردم وقتی همسرم اومد خواستگاریم من مخالفت کردم ولی پدرم اجازه ندادو بخاطر خواستگار قبلی که بی دلیل رد کرده بودم من شوهر داد از بیست روز بعد عقد فهمیدم شوهرم هرقولی که میده بهش عمل نمیکنه پای حرفش نیست یکی دوبار دعوامون شد اومد پیش پدرم میگه هرجور زنم بگه من از این به بعد اونکارو میکنم پدرم که میره میگه من مردم خودت و با من مقایصه نکن اونی که باید تغییر کنه تویی نه من بهش میگم چرا بهم پول نمیدی شاید من الان با مادرم رفتم بیرون چیزی دیدم خوشم اومد خواستم بگیرمش میگه ماتو خونواده عادت نداریم به زن پول بدیم درصورتی که همه شوهر خواهراش میان از زناشون پول میگیرن برا خرج کردن حقوقشون کلا دست زناشونه بازم چیزی نمیگم کلا خودش تفریح اینا نمیره مگر اینکه بابام دعوتمون کنه واگرنه من سالی یک بارم از خونه بیرون نمیرم یه روز پدرم مهمونمون کرد بیرون بهم عابر بانکشوداد گفت برو هرچی برا شب لازمه بخر بریم باهاشون غروب من اماده لباس پوشیدم گفتم بریم فهمید خالمم هست گفت نمیریم گفتم حداقل منو دخترم بریم میگه اول که تو فقط حق داری برا خودت بگی میرم جایی دختر منو حق نداری ببری بعدشم من اصلا دوست ندارم زنم بره پیش خالش الان میرم تو خیابون داد میزنم اقا من دوست ندارم زنم بره بیرون ببینم کی مشکل داره ولی خواهرای خودش بدونه اجازه شوهر هفته قبل با ما اومدن یه شهری که فاصله اش شیش ساعت بود حتی خودش به خواهراش گفت بیایین بعد شب خواستگاری گفتم فلانی هم عموهام و میشناسی هم خاله هام و بقیه خانوادم فردا بد دل بازی درنیاری بگی باهاشون رفت و امد نکن گفت نه اصلا خونه هرکی خواستی برو من مشکلی ندارم تا دوسال بعد عروسی که کلا حق بیرون رفتن نداشتم بعد دوسالم الان میگه من با عمو خالت مشکل دارم دوست ندارم زنم باهاشون رفت و امد بکنه عموم همسایه مون هست اون روز از کنارش رد شدم تو کوچه حال احوال پرسی کردم اومدیم خونه میگم فلانی چرا حداقل یه سلام نکردی میگه خوشم ازش نمیاد درصورتی که من از پنج تا عمو خودم فقط بااین عموم رفت و امد دارم مثل یه پدر قبولش دارم خودم میدونم شوهرم مشکل داره فقط بگین چیکار کنم ممنون