2794

مغز یا دل؟

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 130 بازدید

قضیه بر میگرده به آبان 1399 خواستگار برای خواهرم اومد با کلی تحقیق و اینا موافقت کردیم بیان خونمون خلاصه از همون دیدار اول عاشق و دلباخته خواهر خواستگار شدم خلاصه...

عروسی و اینا سر گرفت منم بعد کلی کلنجار رفتن با خودم گفتم بگم دیگه یه چیزی میشه تو اینستا پیام دادم بهش گفتم ولی فک کنم بخاطر اینکه خیلی خیلی دختر خوبی بود و با خانواده گفت نه منم به غروروم بر خورد و دیگه پیام ندادم چون چشما یه چیز دیگه میگن منم فک میکردم ازم خوشش میاد

 البته اینم بگم ۲ سال بزرگ تر از خودمه خلاصه چند ماهی گذشت شنیدم ازدواج کرده فقط عقد عروسی نگرفتن خلاصه ماه قبل از هم جدا شدن نمیدونم واینم بگم ۹۹ درصد مقصر خانواده پسر بود کلا در شان خانواده دختر نبودن با این دل چکار کنم همیشه سرکوب کردم دلم رو اکثر اوقات با عقلم تصمیم گرفتم اول باریم که بهش پیام دادم تو خودم نمیدیدم که به عنوان خواستگار پا پیش بزارم چون شغل ثابتی نداشتم و همچنین بخاطر ازدواج خانوادگی الان نمیدونم چکار کنم شما بودین چکار میکردین؟

اطلاعات تکمیلی

سن ۲۳ جنسیت مرد شغل ندارم وضعیت تاهل مجرد
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

باسلام 
ميتونم درك كنم چقدر براتون سخته 
اما اينجا چند نكته هست كه بايد بهش توجه بشه 
اينكه بار اول كه پيام داديد هدف چي بود كه نه شنيديد و اينكه چي باعث شد اين تصوير براتون شكل بگيره كه ايشون هم حسي داره و در نظر داريد كه اين تفاوت سني كه هست ايا هميشه انقدر براتون بي اهميت خواهد بود يا روزي مهم ميشه و مهم تر از همه اين نزديكي روابط خانوادگي ايا باعث نميشه خللي تو روابط ايجاد بشه با بررسي تمام اين موارد ميتونيد يك بار ديگه خواسته خودتون رو جدي در قابل رسمي نه به صورت چت اينستا و..بيان كنيد يا موضوع را با خواهرتون و همسرش عنوان كنيد و از اونها كمك بخواييد. 

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha