با عرض سلام.
من خانم ۳۳ساله هستم و فرزند دوم یع خانواده ۶نفری.۳ خواهر دارم که دوتاشون متاهل هستن.
خودم ۸ساله ازدواج کردم و یه دختر ۵ساله دارم که اوتیسم هست و الان ۳ماهه فرزند دومم رو باردارم.
به واسطه شرایط روحی و جسمی خواهر کوچیکم از حدود ۱ماه پیش برای کمک بابت نگهداری دخترم پیشم هست.
مادرم توی این ۵سال هرگز پیش قدم نشده برای هیچ گونه کمک بهم که البته همچین انتظاری هم نداشتم منم هیچ وقت ازشون درخواست کمک نکردم
توی هیچ کدوم از مشکلات زندگیم مزاحمش نشدم.هیچ وقت اجازه ندادم خانوادم متوجه درد ها و رنج ها و مشکلات من بشن.
چند روز پیش همسر من مبتلا به بیماری تنفسی و انفلانزای خیلی سخت شد که من مجبور شدم به خونه پدریم برم تا از محیط آلوده دور باشم.قرار بود اونجا موندنم ۳تا۴روز طول بکشه.
همین که به خونه مادرم رسیدم با اخم و بی اعتنایی مادرم رو به رو شدم و بعد بد و بی راه به خانواده همسرم که چرا اونا ازت پرستاری نکردن؟چرا باز باردار شدی و زیر ظلم و ستم خانواده شوهر تن به بارداری دوم دادی میدونی اگه اینم مثل دخترت شه باید چی کار کنی.برای دخترت هیچ ارزشی قائل نیستن و...
اینا در صورتیه که خانواده همسرم عاشق دختر من هستن و هیچ نقش مستقیمی تو تصمیم من همسرم برای بارداری نداشتن.نمیگم خیلی عالی هستن ولی در نهایت من و دخترم رو دوست دارن و برام احترام قائلن هر چند اختلاف نظر هایی داریم اما هرگز بینمون بی احترامی نبوده
بعد از کلی توهین و تحقیر تصمیم گرفتم به خونه خودم برگردم مجداد مادرم شروع کرد به حرفای بی پایه و بی اساس و تحقیر و توهین من اصلا بهش بی احترامی نکردم و خیلی کوتاه گفتم اشتباه میکنی خانواده همسرم بهم احترام میذارن و هرگز خودم و بچم بار اضافه نه برای شما بودیم نه خونواده همسرم در کمال ادب خداحافظی کردم و برگشتم.
اضافه کنم که ایشون با تمام خانواده پدریم قطع ارتباط هستن اگه بفهمن پدرم در رفت و آمده قطعا آسمون رو به زمین میدوزن.پدرم حتی مراسم خاکسپاری پدر و مادرش نرفت.
با برادر خودشون هم به خاطر دعوا با زن برادرشون قطع ارتباطن.
به شدت دهن بینه و خواهر بزرگم و خالم(مجرد هستن) این رفتار هاش رو تقویت وتشویق و هدایت میکنن.
من واقعا موندم باید باهاش چه برخوردی کنم؟رفتارم باید باهاش چجوری باشه؟اصلا دلیل این همه نفرت و کینه و پرخاش چیه؟آیا اختلال یا مشکل روحی روانی ممکنه باشه
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید